*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، اندیشه ها و آموخته های شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در همه بخش های آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. برای نویسنده میزان و جهت تغییر اندیشه هایش در آینده «قوی سیاه» است و نویسنده تحقیقا از آن بی خبر است.***
این نوشته بر مبنای استعاره قوی سیاه و توهم دانستن نسیم طالب و هم چنین درآمدی بر فلسفه تاریخ مایکل استنفورد بنا شده است.
محدودیت مدل ذهنی در تمرکز بر روی گسترش معلومات تا صرفا کشف مجهولات منجر به پدیده «توهم دانستن» می شود. یعنی مدل ذهنی ما همواره در تلاش است بر مبنای معلومات و داده های در دسترس برای مجهولاتی که از آن ها داده ای در دست نداریم تصمیم بگیرد. در واقع دانایی ما در حوزه مجهولات (که در این نوشته آن را «قوی سیاه» نامیده ایم) غیرواقعی بوده و در بیشتر موارد به پیشداوری و تصمیم نادرست منجر می گردد. مدل ذهنی ما بر مبنای خطای شناختی همواره تمایل به عمومیت بخشیدن به مسائل دارد و از این رو ما همواره در «توهم دانستن» گرفتار می شویم. نخستین اصلی که می توان از آن برای دست یابی به یک نظریه صحیح علمی استفاده کرد اساسا در این نیست که بکوشیم فرضیه خود را «اثبات» کنیم. بلکه بر عکس باید تمام تلاش یک محقق و پژوهشگر برای «رد» نظریه خودش باشد. اگر نتوانیم نظریه و فرضیه خویش را از هیچ راهی «رد» کنیم، آن وقت می توان به این نتیجه «نزدیک» شد که فرضیه ما نه به صورت صد در صد بلکه به واقعیت نزدیک است. (در مورد تفاوت واقعیت و حقیقت قبلا نوشته ای در روی فیس بوک نویسنده آمده است که برای تکمیل بحث خواندن آن می تواند مفید باشد.)
برای روشن تر شدن موضوع قوی سیاه به مثال ها و موارد زیر توجه فرمایید
1. طبق آمار رسمی دولت بیش از هشتاد درصد مساحت کشور دچار خشکیدگی است. بر مبنای مدل ریاضی و برآورد بارش، تبخیر و تعریق و هم چنین حرکت و جهت حرکت آب های زیرزمینی (با مدل Hydra) میتوان به خوبی در مورد روند، جهت و میزان خشکیدگی منابع آبی ایران و تأثیر خشکیدگی بر تولید کشاورزی و زمان دقیق اتمام کامل منابع آبی ایران صحبت کرد. اما به هیچ عنوان نمی توان در مورد پاسخ «جامعه شناختی» جوامع انسانی ساکن در فلات ایران به این پدیده طبیعی اظهار نظر کرد. این حوزه در واقع در یک سیستم پیچیده تر متبلور می شود و دانش ما از مکانیزم ها و مدل های حاکم بر روند پاسخ جامعه شناختی به مسئله خشکیدگی بسیار ناقص و ناچیز است. در واقع ما هیچ مدل جامعی از این «قوی سیاه» در دست نداریم. هر چند از نظر دیرینه اقلیم شناختی می توان زمان های بسیار مهم تحولات اجتماعی و سیاسی و تغییرات بنیادین در سلسله های پادشاهی و حکومتی قدیمه ایران را به خوبی با روند دوره های اقلیمی بیشینه و خشکیدگی ها و ترسالی های اقلیمی منطبق کرد، اما هنوز هیچ ساختار جامعی برای مدل سازی «آینده» بر مبنای این نمودارها بنا کرد. ذهن تاریخ و مدل ذهنی جامعه ایران امروز همان قدر پیچیده است که ذهن تاریخ و مدل ذهنی جامعه در هزاران سال پیش و اساسا ممکن است هیچ ارتباط مستقیم و مستحکمی بین رویدادهای اقلیمی و تحولات سیاسی در دوران قدیم ایران وجود نداشته باشد یا یک روند کاملا تصادفی بوده باشد و تمامی داده های ما از این پدیده ها و انطباقات فقط و فقط «توهم دانستن» بوده باشد.
ما میتوانیم بر اساس داده های اقلیم دیرینه برای تکامل زیست شناختی بشر و غلبه انسان های کرومانیون بر انسان های نئاندرتال تا حدودی اظهار نظر کنیم، اما هم زمان هیچ مکانیزم و مدلی برای توضیح این که اگر انسان های نئاندرتال در اثر رقابت زیستی با اجداد گونه ما از روی سیاره زمین حذف شده اند، چرا 1 درصد کل ژن های ما از منشأ نئاندرتال است نداریم یا این که این تغییرات اقلیمی گسترده در 20 هزار سال پیش چگونه و در چه جهتی بر تکامل جامعه شناختی انسان های اولیه تأثیر داشته است یا چقدر به آن ها در ایجاد اصوات منظم و معنادار و سخن گفتن یاری رسانیده است، حوزه ای کاملا مجهول و در واقع یک «قوی سیاه» است.
2. جهان معاصر قبل از ورود به دو جنگ خانمان سوز جهانی شاهد عصرهای «روشنگری» و «انقلاب صنعتی» بوده است. در تمامی این دوره ها دانشمندان، فیلسوفان و اندیشمندان بسیاری پا به عرصه وجود گذاشتند و با نوشته ها و اکتشافاتشان پیشرفت های بزرگ بشری در دهه های بعدی را سبب شدند. در این میان در کشور آلمان لشگری از فیلسوفان از دیلتای، گادامر، هوسرل، آرنت، نیچه و خیلی های دیگر قبل و بعد ظهور نازیسم به بیان اندیشه هایشان پرداخته اند. این که چرا و به چه دلیل و چگونه از آلمان فلسفی و منطقی آلمانی جنگ طلب و نژادپرست و نازی پدید می آید و چرا ذهن تاریخ یک باره به سرعت تغییر جهت میدهد و چرا این تغییر جهت در آثار این دانشمندان و فیلسوفان پیش بینی نشده بود، تمام و کمال یک «قوی سیاه» است که نمی توانسته است بر مبنای «قوی سفید» تبیین شود.
3. در آمریکا دانشمندان علوم سیاسی بسیار بزرگی وجود داشته اند و دارند. اسامی مهمی همچون هانتینگتون، فوکویاما و چامسکی. به ندرت در پراکنده نوشت های چامسکی می توان به روندی که میتواند به ظهور ترامپ برسد اشاراتی نامفهوم شده است که تازه قبل از انتخاب و نامزدی ترامپ حتی درک کامل آن مفاهیم ناممکن بوده است. اساسا هیچ یک از متخصصین تاریخ و اندیشه سیاسی آمریکا هرگز نمی توانست ظهور و انتخاب ترامپ را دقیقا در زمانی پیش بینی کند که اوباما به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده بود. حتی بسیاری از متخصصین و تحلیل گران سیاسی آمریکا ترامپ را در مرحله نامزدی هم جدی نمی گرفتند چه به آن که قرار است رئیس جمهور شود. ترامپ نماد کامل یک قوی سیاه است. استعاره ای کاملا مجهول که بر خلاف دانش ما از معلومات جاری ظاهر شد. رفتار و سیاست های وی پس از تصدی پست ریاست جمهوری هر چند به باور بسیاری میتواند از توئیترش استخراج گردد، اما نحوه واکنش جامعه جهانی، افکار عمومی آمریکا و سنای این کشور به ریاست وی اساسا یک «قوی سیاه» است و در واقع ما هیچ دانشی از رفتار وی در قبال ایران در آینده در دست نداریم.
از آنچه بیان شد به استدلالی از مایکل استنفورد و توضیح ساده تری از نسیم طالب می پردازیم:
- ذهن تاریخ منطق خطی و ریاضی ندارد. تکامل جامعه شناختی همواره یک مسیر مشخص و مدون و دلخواه را نمی پیماید. تاریخ بشری به جلو نمی خزد، بلکه از بعضی وقایع «می پرد» و برخی دیگر را اساسا حذف می کند. تاریخ قابلیت تکرار، پیش بینی و پیشگویی ندارد. مدل ذهنی جامعه تماما عرصه قوهای سیاه است. برای شناخت قوهای سیاه نمیتوان از «قوهای سفید» استفاده کرد.
-----------------------------------------------------------
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید
و زمین از خون پرستوها رنگین است؟
این چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید