دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

از اعتیاد به شبکه های اجتماعی و ترک آن، ویرایش اول


گام های عملی کوچک برای ترک اعتیاد به شبکه های اجتماعی - در گفتگو با امین کاکاوند


این نوشته حاصل تجربیات شخصی نویسنده در کاهش وابستگی به شبکه های اجتماعی است و ممکن است برای همه خوانندگان مفید نباشد. توصیه اکید نویسنده بر اصل Adapt and Adopt است. یعنی با توسل به تجربه و خودشناسی، بهترین راه کار را برای خود برگزیدن. این نوشته شاید بتواند «یک درصد» در مورد سایرین هم تأثیر داشته باشد. 


مقدمه

ماهیت شبکه اجتماعی و چگونگی تأثیر آن بر مغز ما و ایجاد وابستگی به آن در محدوده این بحث نمی گنجد. گرچه قبلا نوشته های پراکنده ای در رابطه با آن جسته و گریخته نوشته ام، اما هیچکدام از آن ها به طور اخص به ماهیت دقیق شبکه های اجتماعی و ساختار مغز انسانی نپرداخته اند و صد البته که این نوشته هم قرار نیست به چنین چیزی بپردازد. این نوشته بیشتر حالت یک گفتگوی دوستانه است تا یک نسخه عملی و راهکار دقیق. 


از چه زمانی وابستگی ام به شبکه های اجتماعی را کاهش دادم؟ 


من تقریبا از سال 81 که خانه مان مجهز به کامپیوتر شد (قبل از آن کومودور 64 داشتم) با مفهوم اینترنت و شبکه های مجازی آشنا شدم. آن روزها شبکه متعارف یاهو مسنجر بود و بیشتر وقت من هم در خانه و هم در کسب و کار نوظهور آن روزها (کافی نت) با این نرم افزار سپری میشد. سال های سال اینترنت جزو بزرگترین شگفتی ها و دریایی بود که باید برای کشفش ساحل را ترک می کردی. شایان ذکر است که بعدها متوجه شدم بیشتر این اقیانوس آب های مُرده است تا زنده و بیشترین گشت و گذار من به جای آب های زنده و پرتلاطم در مرداب ها گذشته است. به هر صورت در دوره زمانی یک و نیم ساله (از اواخر سال 87 تا اسفند 88) که کنکور کارشناسی ارشد داشتم، خودم را با حجمی از کتاب ها در خانه حبس کردم و برای کنکور خواندم و نهایتا در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم. تا قبل از آن جسته و گریخته بین صحبت های دوستانه و جمع های خانوادگی کلمه «فیس بوک» به گوشم خورده بود ولی اساسا از ماهیت آن بی خبر بودم. بالاخره در سال 89 برای خودم در فیس بوک یک اکانت ساختم. اوایل لذت بسیار زیادی از حضور در جمع دوستان قدیمی  و آشنایانی داشتم که سال ها بود ندیده بودمشان و این البته مهم ترین توجیه برای حضور بود. بعدها در فیس بوک «نوشتن» را تجربه کردم و از «هرزنگاری» و «بازنشر جوک و لطیفه» به سمت نوشته های جدی تر رفتم و دریافتم که میتوان از آن به عنوان دفترچه یادداشت بهره برد. تا سال 92 که به خدمت سربازی بروم، فیس بوک کم کم بیشتر و بیشتر در ساعت های من نقش ایفا می کرد. داستان به جایی رسیده بود که دیگر هیچ سایت و آدرسی غیر از فیس بوک به مرورگر نمی دادم و صدالبته که همه مطالب را در آن می دیدم. 


بعد از خدمت سربازی و اپلای برای دانشگاه برونل، مدتی بین درخواست و دریافت ویزا فاصله افتاد. فاصله ای که نه می شد در آن به صورت جدی به اشتغال پرداخت و نه کار دیگری کرد. غیر از انتظار و کار نیمه وقت هیچ کار دیگری (به دلیل شرایط خاص ویزای بریتانیا) ممکن نبود. در این فاصله با مفهوم «دیتاکس» آشنا شدم و تصمیم گرفتم در پاییز 94 یک ماه به این شبکه ها سر نزنم. در آن یک ماه (که هفته اولش مثل یک سال گذشت) دریافتم که زندگی روان تر و آسان تر و ساده تر و پر مفهوم تر می گذرد. (تقریبا شش ماه قبلش یک صفحه به نام خودم ایجاد کرده و در پروفایلم هیچ چیزی به غیر از Life events نداشتم) بعد از دریافت ویزا و عزیمت به بریتانیا شور و شوق فراوانی برای به اشتراک گذاشتن زندگی با دیگران از طریق فیس بوک داشتم. هزاران عکس و تصویر و آپدیت در سال اخیر میلادی حاصل همین روحیه است. بخش دیگری از فعالیت من در فیس بوک در آن سال مربوط به عضویتم در گروه پانزده نفره دانشجویان PRIDE (پروژه ای که در آن مشغول به کار بوده ام) بود. فیس بوک محل بحث های کاری و به اشتراک گذاری برنامه ها و پروژه های Joint ما هم بوده است. به این ترتیب طی حدود شش سال عضویت در فیس بوک کارکرد آن از یک شبکه صرفا حضور به سمت مانیفست و دفترچه یادداشت و حلقه ارتباطی تغییر کرد. 


تقریبا در همین زمان ها و با وجود داشتن وبلاگ (از سال 84 در بلاگفا وبلاگ نویسی می کردم) به صورت جدی تر (در بلاگ اسکای) علاقه بسیار کمتری به نوشتن در فیس بوک داشتم. تلگرام فقط پل ارتباطی با خانواده ام در ایران بود و واتس آپ پل ارتباطی برای تماس تلفنی با گروه دانشجویی مان و البته یک گروه در واتس آپ برای هماهنگی کلاس های NTE مان (Network Training Event). در آن سال ها با ملاقات حضوری افرادی که در فیس بوک یافته بودمشان و با دلایلی که در Medium نوشته ام، شور و شوق آن چنانی به شبکه های اجتماعی نداشتم و کم کم از آن ها دلزده می شدم، اما هنوز به آن ها وابسته بودم. اینستاگرام را بیش از حد شلوغ و بی سر و ته و با محتوای زننده و به قول بریتانیایی ها Offensive یافتم؛ اساسا عضویت در آن حاصل یک ایده برای مارکتینگ بود که بعدها به سرعت متوجه شدم پلاتفرم خیلی خوبی را انتخاب نکرده ام و اینجا تقریبا همان جوک و لطیفه های تینیجری که از هضم رابع گذشته اند رواج دارند تا مسائل جدی. پس از ارسال چندین پست در زمینه «توسعه پایدار» و آموخته ها و دانسته هایم از آن، با دلزدگی بیشتری روبرو شدم. هم اکنون اکانت اینستاگرام و تلگرام را پاک کرده ام، گروه های فیس بوکی ام را Archive و صفحه ام را Unpublish و اکانتم را Deactive و در پروسه پاک شدن قرار داده ام (با Account Killer امکان پذیر است).


به این ترتیب در طی این چهارده سال حضور در اجتماع اینترنتی، تصمیم به محدودتر کردن آن گرفتم. 

تا اینجا تئوری داستان بود که چگونه و از کجا به کجا رسیده است؛ پس از این وارد بحث عملی و گام هایی میشویم که میتوان برای ترک اعتیاد برداشت.


نخستین گام برای ترک و کاهش اعتیاد شبکه های اجتماعی درک یک نکته ساده است: «فیدبک مثبت». در تمامی انواع اعتیاد و وابستگی ذهنی و جسمی به یک ماده یا فعالیت خارجی، رفتاری لذت بخش برای ما وجود دارد که با تکرار آن «لذت» میبریم. پس از مدتی این رفتار لذت بخش جنبه «لذت بخشی» خود را از دست داده و به «عادت» تبدیل می شود. این تبدیل به عادت آغاز «تخریب» سایر بخش ها و حتی تخریب «لذت» بردن از سایر فعالیت ها می شود. از اینجاست که تأثیرات مخرب اعتیاد بروز می کنند. بنابراین گام اول ترک اعتیاد به شبکه های اجتماعی «پذیرش» آن است. این که شخص بپذیرد به شبکه های اجتماعی «معتاد» شده است و نیازمند اقدامات عملی برای «ترک» است. بدون پذیرفتن اعتیاد، هیچ گامی هم برای ترک آن برنخواهیم داشت.


گام اصلی اما در «شناسایی مکانیسم لذت» از شبکه اجتماعی است یا به بیان ساده تر«ما چرا در شبکه اجتماعی حضور داریم؟» «چه دلایلی باعث می شوند که من هر روز ساعت ها پای فیس بوک، توئیتر، اینستاگرام یا تلگرام آنلاین باشم؟ میکرو اکشن های ترک اعتیاد با «لیست کردن» این موارد صورت می پذیرند.


ادامه دارد...


(این نوشته بنا بر اصل زیگارنیک، همینجا متوقف شده و در روزهای بعدی ادامه آن نوشته می شود.)




نظرات 6 + ارسال نظر
معصومه شیخ مرادی دوشنبه 25 بهمن 1395 ساعت 14:49 http://asrin136.blogfa.com

یاور جان من خیلی معتاد نیستم یعنی درجه اعتیادم کمه . ولی یه موقع هایی خودم حواسم نیست میبینم یکی دو ساعت از وقتم تو همین شبکه ها از دست رفته البته بارها برا خودم قوانینی گذاشتم و تا مدتی رعایت شون کردم اما باز دوباره یادم رفتن ولی اومدم مطلبت رو بخونم که برام یه یادآوری بشه و بیشتر رعایت کنم ممنون از مطالب خوبت

سلام معصومه جان. ببخشید که دیر به دیر به وبلاگم سر می زتم. زندگی کارمندی است و هزار گرفتاری. متشکرم از بازدیدتان. برایت موفقیت آرزو نمیکنم، چون میدانم موفق بودن و موفق شدن در ذات تو است.
متشکرم.

مژگان شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 00:52

بیشتر این اقیانوس آب های مُرده است تا زنده و بیشترین گشت و گذار من به جای آب های زنده و پرتلاطم در مرداب ها گذشته است.
جمله ای تامل برانگیز و تاسف و درد که این مرداب ، فرزندان این سرزمین را بیشتر و بیشتر میبلعد

شاهین کلانتری یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 09:42 http://shahinkalantari.com

یاور عزیز
نقل تجربه شخصی تان، این متن را بسیار خواندنی کرده است.
بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی هستم.

سلام بر دوست گرامی و متشکرم از لطف بی کران شما در بازدید این نوشته ها.

حتما در روزهای آینده آن را بیشتر خواهم نوشت. اساسا منتظر نوشته های امین بودم تا بتوانم تجربه خودم را بر اساس فیدبک های وی تنظیم کنم.

متشکرم.

مهدی طاهری شنبه 25 دی 1395 ساعت 23:04 http://mathasladder.blogsky.com/

سلام

بنظرم یکی از خصوصیتهای معتادشدن فرار از اگاهی است حالا این میتواند اگاهی از مسئولیتی باشد یا بطور کلی اگاهی از واقعیتی که ما را به چالش میکشد و استقامت در برابر ان میتواند ما را یک گام پیش ببرد اما با اعتیاد از ان فرار میکنیم.

همان فیدبکهایی که شما گفتید ما را تو این فرار یاری میکند و لحظاتی را سرگرم میشویم.

فکر میکنم رد یا تایید شبکه های اجتماعی بستگی به این دارد که تو چه گروه و جامعه ای از انها قرار گرفته ایم. اگر تو گروهی باشیم که همه در یک سطح باشیم و عمدا همگی خودمان را در یک سطح بگیریم مدام یه هم فیدبکهای فرار به عقب را میدهیم ( شبیه به وعده هایی که تو دبیرستان به هم میدایدم تا درس نخوانیم و معلم مجبور شود که امتحان نگیرد)
اما اگر گروه را دز سطحی بالاتر درنظر بگیریم این میتواند خیلی خوب باشد.

یک مساله دیگر اینکه بخشی از مطالب شبکه های اجتماعی مربوط است به دفتر یادداشتهای شخصی جایی که باید قلم دست بگیریم و خودمان را خالی کنیم و شاید هم دیگر به ان برنگردیم اما تو شبکه مطلب ما لایک میخورد و ما تو همان حسی که باید از ان عبور میکردیم می مانیم و بعد مجبور میشویم که برای حفظ هویتمان ان را حفظ کنیم و خودمان را در یک وضعیتی نگه داریم مثل سلبریتیها

ببخشید که پرگویی شد و ممنونم از جناب مشیرفر

سلام و متشکرم از نظر ارزشمند شما. سعی میکنم در ویرایش دوم نظر شما را هم مدنظر قرار داده و بنویسم. باز هم متشکرم که با نظر های ارزشمندتان مرا راهنمایی می کنید.

امین کاکاوند شنبه 25 دی 1395 ساعت 13:55 http://mooshekafi.blogsky.com

ممنون یاور جان

این اصل زیگارنیکی که به کار بردی واقعن جالب بود. هم باعث می‌شه تا مراجعه بعدی یک سری کارهایی که به ذهنم رسید با خوندن این متن رو انجام بدم و هم این که مثل سریال‌ها علاقمند شدم به ادامه موضوع.

و امیدوارم که شما هم دست به قلم شده و بنویسید. بیشتر و مؤثرتر از نوشته من.

ماهان شنبه 25 دی 1395 ساعت 13:32 http://looas.ir

یه چیزی که از زمان چتهای یاهو مسنجری تا 360 درجه خدابیامرز و اورکات و فیس بوک و تلگرام و اینستاگرام حال حاضر واضحه اینه که این شبکه های اجتماعی تقریبا چیزی به آدم اضافه نمیکنن. صرفا جایی هستن برای گفتن و دیدن و بعد فراموش کردن. اما تنها جایی که کمی توش تأمل وجود داره و آدم میتونه چیزی به خودش اضافه بکنه وبلاگها هستن. عطش مرور مطالب رو هم با فیدخوان هایی مثل inoreader.com میشه به راحتی برطرف کرد. من حال و هوای دنیای وبلاگها رو دوست دارم.

مشکل اساسی فهم این نکته است که محتوای شبکه های اجتماعی در بهترین حالت «تولید» و «نوسازی» نمی شود یا خیلی به کندی نوسازی در آن ها صورت میگیرد.

متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد