پلتفرم های رایگان ارائه دروس آنلاین - Coursera و Edx در گفتگو با بهروز ایمانی مهر
من بیشتر از Coursera استفاده می کنم. شاید چون قبل از Edx در آن ثبت نام کرده ام. در این سایت من دروس «توسعه پایدار» ، «تفکر مدلی» ، «مفاهیم جامعه شناسی کلاسیک» ، «اصول نگارش آکادمیک انگلیسی» «ساختمان داده ها» «اقلیم سیاره زمین»، «آمار» و «برنامه نویسی پایتون» را دنبال می کنم. قبلا دروسی مانند «روش های پژوهش درعلم» را هم در این پلفترم گذرانیده و به اتمام رسانیده ام. در نسخه ایرانی این پلتفرم (مکتبخانه) دروس «ریاضی آکادمی خان» ، «علوم کامپیوتر» ، «برنامه نویسی وب » ، «ساختمان داده ها و الگوریتم» ، «LaTex» ، «برنامه نویسی جاوا اسکریپت» ، «مدیریت ریسک» «فلسفه علم» و «اصول طراحی الگوریتم« را در پروفایلم دارم و سعی میکنم حداقل دو بار در هفته نیم ساعتی وقت بگذارم و حداقل یک ویدئو را ببینم.
قبل از آن که اصلا بدانم Coursera چیست وچگونه کار میکند، پس از جستجوهای فراوان در گوگل به دروس متن باز دانشگاه MIT رسیده بودم و بیشتر دروس رشته «زمین شناسی» را از آن دانلود کرده، پرینت گرفته و وقتی در آموزشی خدمت سربازی بودم (تیرماه 92) آن ها را می خواندم. (آموزشی ما در ماه رمضان واقع بود و از ساعت 8 شروع و در ساعت 13 به اتمام می رسید و پس از آن تا ساعت افطار هیچ کاری جز خوابیدن یا مطالعه وجود نداشت که من دومی را برگزیدم.)
در دوره سربازی در یگان بود که با Coursera (باز هم با گوگل کردن) آشنا شدم و شروع به آموختن از طریق این سایت کردم. طبیعتا آن روزها «انگلیسی» من آن قدر خوب نبود که همه داستان را بفهمم و البته سرعت اینترنتم ضعیف تر از امروز بود. آن روزها گاها صبح ها قبل از رفتن به خدمت برخی دروس را برای دانلود قرار میدادم و بعدها و در فرصت هایی که وقت و حوصله داشتم آن ها را نگاه می کردم. بعدها که با مفهوم «Quality School» ویلیام گلاسر آشنا شدم (بعد از خواندن کتاب Choice Theory) این نوع آموزش را بیشتر و بیشتر در برنامه ام گنجانیدم. از این منظر Coursera پلتفرم بسیار مفیدی است.
دلایل اصلی آن برای من به این شرح هستند:
1. امکان ارائه دروس در هر زمان و هر مکان وجود دارد. هر زمان که "نیاز" به آموختن دارم میتوانم آن ها را ببینم.
2. دروس از دانشگاه های برتر آمریکا و جهان ارائه می شوند و محتوای آن ها مستقل از پرداخت یا عدم پرداخت برای دریافت Certificate است.
3. امکان سنجش آموخته ها تا هر زمان که بر آن ها مسلط نشده ام وجود دارد.
4. در این سیستم «مردودی» مفهوم ندارد.
5. مدل ذهنی این سیستم بر «رقابت با گذشته خود» استوار است و نه بر رقابت با همکلاسی ها (اصلا نمی دانی چند نفر همکلاسی تواند و چند نفر در این درس قرار است شرکت کنند و چند نفر قرار است این درس را به اتمام برسانند.)
6. امکان بحث آزاد در هر درسی در Discussion Forum وجود دارد.
(به خاطر می آورم زمانی که در لندن در کلاس آموزشی Research Writing for PhD Students نشسته بودم و به این تفاوت مهم سیستم آموزشی مدرن با سیستم آموزشی خودمان پی بردم. قبل از شروع تدریس عمدتا ما یک بحث آزاد در گروه های سه یا چهار نفری با موضوعی که مدرس ارائه می کرد داشتیم، سپس مدرس نتایج بحث ما را روی وایت برد می نوشت و فیدبک ارائه می کرد. در نهایت از جمع آن فیدبک ها و مواردی که خودش اضافه می کرد، مثال هایی می زد و مفهوم را توضیح میداد و دست آخر نوشته های استاندارد را با هم مرور می کردیم. در واقع نوعی کشف مفاهیم و اصول از طریق عقل جمعی و بحث و تبادل نظر بود که چون با مثال های روزمره خودمان و مصداق یابی های دقیق از نحوه نگارش خودمان همراه بود، هم به طور کامل در ذهنمان می ماند و هم به طور کامل می توانستیم آن را به کار ببندیم. در واقع متن هایی که من به انگلیسی نوشته ام، قبل و بعد از آن کلاس "حداقل برای خودم" تفاوت بسیار محسوس و فاحشی نشان میدهد و میتوانم دقیقا نکته هایی که آموخته ام را در لابلای متنم نشان دهم و بگویم که این نکته حاصل فلان بحثم با یک دانشجوی چینی و این نکته حاصل توضیح استاد کلاس و مثال وی در جلسه سوم بوده است.)
اما چگونه استفاده ام از سایت Coursera به صورت بهینه در می آید؟
برای شخص من، آموزش بهینه در این سایت به صورت «دانلود ویدئوها» ، «دیدن آن ویدئوها حداقل دوبار» «تمرکز روی موضوع بحث و تلاش برای درک آن»، «گوگل کردن مفاهیم و خواندن بیشتر از آن»، «نوشتن مفاهیم به زبان خودم»، «یافتن مصداق هایی از آن در زندگی» و «نوشتن از آن مفاهیم» صورت می پذیرد.
برای مثال در درس توسعه پایدار مفهومی به نام Human Development Index روبرو می شوم. اولین کار بعد از دوبار دیدن ویدئو و مثال هایش رفتن به سراغ گوگل است. گوگل احتمالا نخستین نتیجه را چنین چیزی نشان میدهد:
The Human Development Index (HDI) is a composite statistic of life expectancy, education, and per capita income indicators, which are used to rank countries into four tiers of human development.
شاخص توسعه انسانی مفهومی متشکل از «امید به زندگی، تحصیل و درآمد سرانه هر شخص» می باشد که برای رده بندی کشورها از نظر HDI مورد استفاده قرار می گیرد.
خب این مفهوم علمی اش بود. بعد گزارشی را می بینم که در سازمان ملل تهیه شده است و این شاخص در آن بحث شده است. بعد از این که این دو مفهوم را فهمیدم و دانستم که اصلا این مفهوم چرا طرح شده و در رده بندی به چه دردی می خورد و برای توضیح چه مفاهیمی در توسعه باید به کار گرفته شود و چه نقشی در برنامه ریزی برای آینده کشورها دارد، سراغ Scholar Google میروم و همین کلمه را در Search Bar وارد می کنم. این بار مقالات علمی تری برایم ردیف می شود: از مثلا کاربرد این شاخص در پیش بینی و تبیین «سرطان» تا بحث هایی که به توضیح و گاها نقد این شاخص و مزایا و معایبش با استناد به گزارش ها و موارد ضد و نقیضش پرداخته اند. بعد از همه این ها یک تصویر کلی از «شاخص توسعه انسانی» دارم. این که توسعه هر دولتی چقدر بر روی تک تک شهروندانش تأثیر می گذارد و چه میزان از آن ها به «امید داشتن فردایی بهتر» و برای داشتن آینده ای بهتر به پژوهش و تحصیل و کار روی می آورند. حال که این مفهوم را «کریستالی» فهمیدم، میروم سراغ مصداق یابی در مورد آن و نوشتن از آن و این که مثلا با توجه به «تورم نظام آموزشی» و «ارائه مدرک به جای آموزش دقیق و عمیق» و دیده ها و شنیده های من از نظام آموزشی که هفت سال در آن بودم و نظام آموزشی انگلیس که ده ماه در آن حضور داشتم، چقدر میتوان و نمی توان از توسعه انسانی و دورنما و افق های پیش رویش صحبت کرد.
یا مثلا در «مفاهیم کلاسیک جامعه شناسی» من در کنار این درس از Coursera تصمیم گرفته ام امسال کتاب های (به زبان انگلیسی) «قرارداد اجتماعی روسو» ، «لوایتن هابز» ، «آزادی فردی بودین» ، «شهروندی چند فرهنگی کیمسیکا» ، «داس کاپیتال مارکس» و «ثروت ملل آدام اسمیت» را در برنامه مطالعه Kindle ام بگنجانم و یک تصویر کلی از جامعه شناسی کلاسیک و جامعه شناسی سیاسی - اقتصادی به دست بیاورم و در کنارش در Discussion Forum این درس به بحث و گفتگوهای میان کاربران دقت کنم تا ببینم این مفاهیم مثلا برای کسی که از فرهنگ متفاوتی می آید چگونه جا می افتد و چقدر درک من از آن ها درست بوده است. «نوشتن» از این مفاهیم (عمدتا کاغذ نویس) همواره یکی از بهترین بخش هایش است که میتوان از «هضم مفهوم» تقریبا مطمئن بود. Assignments های هر درس هم از جمله موارد بسیار مفید دروس هستند و گاها کتاب ها و متون تکمیل کننده ای در کنار درس ارائه می شوند که به بیشتر سؤالات شخص پاسخ میدهند.
همه این داستان یعنی این که برای دانستن در خودمان یک «نیاز» و «عطش» شدید ایجاد کنیم و سپس هر مفهومی که در این سایت ها بیاموزیم خودمان را ملزم کنیم به دیدن چنین ساختار زنجیرواری و برای تک تک مفاهیم آن در عمق برویم و سعی کنیم کنه و مفهوم اصلی و ریشه داستان را دریابیم. در این صورت میتوان گفت که آموزش دیدن در این پلتفرم ها یک تغییر اساسی در «نگرش» ما به جهان ایجاد میکند و بدین سان هدف اصلی آموزش که «ایجاد تغییر» در دانسته های فرد است محقق شده است.