دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

داشتم فکر می کردم که ...


فرانسه عهد قاجار همانند فرانسه امروزی تا حدودی از مدل ذهنی «تجمل گرایی» پیروی می کرده است. داشتم به این فکر میکردم که اگر شاهان قاجار که در عصر همزمان توسعه صنعتی اروپا به فرانسه رفتند، اگر مثلا به آلمان، هلند یا بریتانیا می رفتند چه چیزهایی به یادگار می آوردند؟ یعنی بیشتر از شلوارک های رقاصان پاریسی و دوربین عکاسی، آیا امکان داشت که مثلا از کشورهای الگوی توسعه چیز بهتری با خودشان بیاورند؟ 

یا شاید می آوردند ولی به هر حال ما که «زیرساخت» و «زمینه» توسعه را نداشته ایم. آیا تغییرات بنیادینی می توانست صورت بگیرد؟


یعنی مدل ذهنی تاریخ قاجاریه میتوانسته در برابر توسعه انعطاف پذیر باشد یا هم چنان سخت و صلب باقی می ماند و «تکفیر» می کرد؟\


و اما امروز سالگرد یک واقعه مهم دیگر هم بود: مرگ امیرکبیر. جالب ترین نکته برای من البته در مرگ و نحوه مرگش نیست. در درسی است که قرار است از تاریخ بگیریم و البته نخواهیم گرفت. به هر حال سیستم فکری و مدل ذهنی حکومتی ما همواره باید «آزموده» را دوباره بیازماید. از 169 سال پیش تا کنون هنوز نفهمیده ایم که «توسعه» با دستور و فرمایش حکومت صورت نمی پذیرد، از درون جامعه و از مردم آغاز می گردد. توسعه نیازمند دستور و بخشنامه دولتی نیست، نیازمند توجه عمومی است، نیازمند قوانینی است که در طی پروسه زمانی مشخص با «کاهش اندازه و بدنه دولت» وظیفه دولت را از تعیین جزئیات بی مصرفی نظیر رنگ زیرپوش مجاز مردم به سمت سیاست گذاری های کلی کلان ببرد. توصیه من گوگل کردن نامه «انجمن اینترنت» به دونالد ترامپ و درخواست هایی است که از وی دارند. این درخواست ها مثلا شامل ایجاد اصلاحاتی در قانون کپی رایت است و نه در مورد محتویات مجاز سایت های اینترنتی که باید مورد تأیید دولت قرار بگیرند. اجازه بدهید با مثالی  که از دکتر عبدالعالی قرض گرفته ام این بحث را به پایان ببرم: 

«طبق آمار واقعی برای مثال در یک منطقه آموزش و پرورش 1500 نفر معلم و در اداره آموزش و پرورش آن منطقه 300 نفر پرسنل حضور دارند.» این یعنی عمق فاجعه، این یعنی به ازای هر 5 نفر معلم، یک نفر مسئول در اداره آموزش و پرورش وجود دارد. این یعنی حداقل 270 نفر در آن اداره مازاد هستند و البته تا زمانی که تمامی جزییات تدریس از بالا ابلاغ می شود، به طیف بسیار زیادی از تایپیست بخشنامه، ابلاغ کننده آن و مأمور رسیدگی و بازرس نیاز داریم و صدالبته که «توسعه» در یکی از زیربنایی ترین بخش های آن که قرار است نیروی کار مفید برای «آینده» مملکت تربیت کند، تحصیل نمی شود و فرد توانمند نمی تواند از این سیستم فیدبک بسته و این چرخه معیوب «سالم» به بطن جامعه برسد. معدود مواردی  هم که نظام آموزشی نتوانسته است «خلاقیت» و «شایستگی» هایشان را از پای در بیاورد، آن قدر برای «توسعه» کارآمد نیستند که بتوانند تحول بنیادین ایجاد کنند.