دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

خشونت، مرده ریگ استعمار؟

هفته گذشته شاهد داغ شدن بحث دوقطبی «غرب ستیزی - غرب پرستی» بودیم. از سویی کشتار پاریس همانند و نه مانند کشتار بیروت، کشتارهای افغانستان، خونریزی های سوریه و عراق و خاورمیانه نفتی دردآور است و نه به خاطر "مکان" این کشتار که این وسط هر آنچه بر خاک ریخته می شود، خون هم نوع است و ریخته شدنش تأسف بار.

 

روزهای گذشته از «ارزش خبری» صحبت شد. از این که پاریس مهم تر از بیروت است و اساسا کشتار پاریس یعنی حمله به قلب انسانیت و آزادی. در حالی که مسئله بسیار ساده تر از این داستان هاست؛ مسئله در کمرنگ تر شدن جنایت بر اثر وسعت بعد آن است. مشکلی که شاید بیشتر به صورت ساختاری مربوط به سرکوب دگراندیشی در رسانه و تسلط بی چون و چرای آرمان های جهان "سرمایه زده" بر رسانه باشد. رسانه ای که به خبری جان میدهد که بتواند از حق فروشش کسب درآمد کند، خواه این خبر کشتار باشد، خواه انتشار ویئوی حیوانی در حال پیانوزدن. فرقی به حال رسانه ندارد. امپراطوری های خبری نظیر Fox News که در همه قاره های زمین بساطش را گسترده است، نمی خواهد و نخواهد توانست اندیشه های دگراندیش را تاب بیاورد که در آن سیاست های جهانی نقد شده اند.

 

عده ای از اندیشمندان آمریکایی، کارشناسان نظامی و سیاسی به دولت آمریکا و جهان غرب هشدار داده اند که تشدید حملات نظامی به داعش، راهکار نیست. چون داعش اساسا یک پدیده اجتماعی است  ونه نظامی. ریشه تولید داعش و داعشی در تحقیر خاورمیانه ای است که نفتش قطعات پازل تولید سرمایه غرب است و انسانی که همراه نفتش می آید، در دریا غرق می شود، در مرز تحقیر می شود، در مقصد شهروند درجه دو حساب می شود و بالاخره کشته شدنش مردن یک برگ هم نیست

از سوی دیگر استعمار یک بازی دوسر باخت است. باختی که دویست سال پیش الجزایر و مراکش و ساحل عاج و سنگال را در برگرفت، به علت آن بود که آن ها سال ها با پایه های انقلاب صنعتی و عصر خردورزی فاصله داشتند، سال های زیادی لازم بود تا بتوانند از سیستم اقتصادی - سیاسی سنتی بیرون آیند و پا به پای جهان پیش روند. اما روند یک سویه استعمار قرن 19 فرانسه، جای بحث های حداقل بی شماری است. از کشوری که دریدا  و هوگو و بالزاک و کوری و فوکو و ساراماگو را تربیت خواهد می کرد، رفتارهای غارت گرانه ای سر زد. غارتی که امروز نسل سوم مهاجرین آفریقایی تبار فرانسوی را دامنگیر خود می کند. زیرساخت هایی که پدربزرگ هایشان در آفریقا با خون خود پرداختند و اینجا نوادگان، نوادگانی که بر حسب سیاست های سارکوزی شهروند درجه دو نامیده شدند، از همان زیرساخت برای خرید اسلحه و بمب سود می برند. سیاست شمشیری دو لبه است. تأثیر هر سیاستی سال های سال بعد مشخص می شود. و چه دردناک هم نمود می یابد. حمله آمریکا به عراق یک اشتباه صد در صد استراتژیک بود، هر چند برای اثبات وطن پرستی یانکی و سرمایه داری ابزار خوبی به شمار می رفت. نتیجه مبارزه با تروریسم در خاورمیانه، تحقیر و سرکوب و حمام خونی در خیابان های عراق بود تا بعدها جوانه های بهار عربی از روشنفکران عرب سر بزند و با خاکستر نشین شدن شعله های "بوعزیزی" آتشی به نام "داعش" از زیر آن خاکستر بر بیاید که همچون عقرب، نیش زدن جزوی از طبیعتش باشد.

 


کار درست امروز، پیشگیری از بحرانی تر کردن اوضاع خاورمیانه است. کار درست امروز، نشان دادن شعور از سوی مدعیان جهانی برای پیشگیری از ورود به جنگ های "انتقام جویانه" است. مدیریت بحران فرانسه شامل لغو همه ویزاهای کوتاه مدت و شهروندی های درجه دو نیست، کما این که داستان حاشیه نشینی فرانسه که امروز به تقسیم این کشور به دیوارهای حدفاصل فقر و ثروت انجامیده است، سیاستی دوگانه بود که سارکوزی استارتش را زد و پیگیرش شد و البته همان زمان هم اعتراضات بسیاری به این تقسیم بندی ها و دیوارکشی های اجتماعی صورت گرفت

راهکار امروز فرانسه پیشگیری از شتابزدگی است. شتابزدگی در همه عرصه ها، درک کامل موقعیت خود در برابر خاورمیانه و بازنگری در سیاست هایی که تنفر آفریده اند، نه در خاورمیانه که در رابطه با اتباع خود آن کشور. اتباعی که صد و بیست سال پیش، ثروت نیاکانشان زیربنای اقتصادی فرانسه امروز را ساخته است. مراکشی ها، الجزایری ها و سنگالی هایی که امروزه «فرانسوی» صحبت می کنند و خودشان را فرانسوی می دانند. نوع نگاه فرانسه به این کشورهای استعمارزده و مستعمرات سابقش، همانند نگاه انگلستان به هند و آفریقای جنوبی است؛ البته داستان نگاه انگلیس به آمریکا و استرالیا و نیوزیلند این جا متفاوت می شود. این جا دیگر غرب است، نه مانند هند و آفریقا که «غرب» نشدند و علیه آن شوریدند. این جا «کشتار بومیان» کاملا جواب داده است و نسخه دوم انگلیس این جا ساخته شده است.


حداقلی ترین کار برای اروپای مرده ریگ استعمار، پذیرش این اصل است که استعمار قرن 18 و 19 جریان معکوسی ایجاد کرده است که حذف و نادیده گرفتنش فقط وضعیت را تشدید می کند

 







دیدن این استند آپ کمدی و خواندن این نامه شهروند فرانسوی هم خالی از لطف نیست.