*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر نظرات، تجربه ها و اندیشه های شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در تمامی موارد حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، با اعتقاد به "مرگ مؤلف" مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته برآیند افکار امروز نویسنده اش است و ممکن است در آینده دستخوش تغییرات شگرفی شود. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را ندارد.***
مقدمه
گردشی هر چند کوتاه در فضای مجازی و به خصوص شبکه های اجتماعی «ایرانی» بزنید. نویسنده به هیچ عنوان قصد ندارد از «شبکه اجتماعی» و «اجتماع شبکه ای» و تفاوت آن ها بنویسد. اشاره و منظور اصلی این نوشته اساسا مطلب دیگری است. در این نوشته بیشتر مطلب در «تفاوت» نوشتار و گفتار و روش صحیح استفاده از آن بیان خواهد شد. این نوشته میکوشد در لابلای برشماری تفاوت های اصلی این دو بر برخی مغلطه های به شدت فراگیر در شبکه های اجتماعی هم اشاره کند.
نوشتار با یک تفاوت مهم از گفتار متمایز می گردد. در نوشتار یک متن، خواننده و مخاطب در جایی دور از دسترس قرار دارد. تمام ارتباط یک شخص با یک متن، فقط از طریق پیگیری سطر به سطر نوشته و تلاش برای درک مفهوم و منظور نویسنده و یا اساسا در تفسیر شخصی از «متن» است. در گفتار حداقل 7 درصد ارتباط با صوت و 93 درصد باقیمانده با «زبان بدن» صورت می گیرد؛ اما در نوشتار 100 درصد ارتباط باید با لحن، بیان، واژه و عناصر خاص نوشتاری برقرار گردد. متن نمی تواند مشتمل بر جنبه هایی باشد که در «گفتار» بر آن تأکید میشود. تمایز میان گفتار و نوشتار حداقل از زمان اختراع صنعت چاپ و پیشتر از آن احساس شده، بالیده و به این مرحله رسیده است. قبل از شکل گیری پایه و اساس چاپ کتاب، کتاب های دست نویس بدون داشتن فاصله، علایم نگارشی و به همان زبانی نوشته می شد که مردمان با آن سخن می گفتند. خواندن این گونه کتاب ها نیازمند مطالعه با «صدای بلند» بوده است. مطالعه با صدای بلند باعث می شد نحوه تنفس و لحن خواننده با نویسنده یکسان شود و منظور نویسنده از نوشته با «گوش» های بشری درک شود. (همین امروز هم برای آموزش نوشتار در هر زبانی به زبان آموز تأکید می شود که در وهله اول نوشته خود را با صدای بلند بخواند تا از طریق گوش هایش صحت یا روان بودن جمله و صحیح بودن دستور را درک کند. گوش ابزار مفیدتری از چشم برای درک ساختار و گرامر است.)
دیرزمانی بعد از آن بود که کم کم «مطالعه ساکت» و لزوم نوشتن به زبانی که نیازمند بلند بلند خواندن نباشد ایجاد گشت. زبان نوشتار برای این نوع نوشته ها، از زبان «گفتار» متفاوت است. در نوشتار متن باید به علایم نگارشی، به ساختار و محتوا توجه ویژه داشت. نوشتار لزوما نمیتواند همان طوری پیش برود که سخنان ما پیش می روند.
در قرن اخیر، اما ظهور اینترنت و تغییراتی که در ساختار مغز بشری ایجاد کرده است، شور و شوق مغز ما را برای زدودن نگارش و علایم آن و حرکت به سوی گفتار دوباره فراهم آورده است. به قول مک لوهان «رسانه» تنها یک ابزار نیست، بلکه بخشی از بدن ماست که در خارج از بدنمان در حال تکامل است. بدیهی است که هر بخشی که خارج از بدنمان در حال تکامل باشد، بخش مشابه اش را در درون بدن از کار میندازد؛ چنانچه استفاده از تفنگ به جای نیزه، باعث ایجاد تغییراتی در حجم عضلات دست و تنبل تر شدن آن ها می شود و انسان مدرن نسبت به انسان باستانی از نظر فکری «قوی تر» و از نظر بدنی «ضعیف تر» است.
آنچه قابل تأمل است این است که در کشور ما حداقل بر خلاف امواج توسعه، «رسانه» به ترتیبی که باید «توسعه» نیافته است. در کشورهای توسعه یافته ارتباطات انسانی از گفتار شفاهی به نوشتار مکتوب، سپس به امواج رادیو، تلویزیون و اینترنت رسیده است. هر وسیله ای سعی کرده است وسیله پیشین را با حفظ توانمندی هایش، توانمندتر و قدرتمندتر کند. به هر حال به نظر می رسد فرهنگ ایرانی، بخش مهمی از «نوشتار مکتوب» را حذف و میان گفتار شفاهی و اینترنت پلی زده است.
در گشت و گذاری کوتاه از شبکه های اجتماعی ایرانی میتوان به مواردی برخورد که گاها قابل تأمل و گاها باعث تأسف است. در ادامه لیستی از مغلطه های جاری برایتان آورده می شود.
- کلی گویی
آیا هرگز می توان در هنگام رانندگی به چنین تابلویی برخورد کرد؟ «لطفا مثل آدم برانید»
قطعا خیر. در هنگام رانندگی اما میتوان با تابلوهایی برخورد کرد که با جزییات کامل و دقیق از رانندگان میخواهند کاری انجام دهند یا ندهند: «گردش به چپ ممنوع»،«خیابان یک طرفه»، «بوق زدن ممنوع» و...
در این مورد اگر در مورد «فرهنگ رانندگی» صحبت می شود، هیچ منظوری جز «رعایت علایم رانندگی» و «احترام به قوانین رانندگی» نخواهد بود و اتفاقا استفاده از ترکیب «فرهنگ رانندگی» بسیار بجا و درست است.
اما گاها در فضای مجازی چنین عبارت هایی به چشم می خورد: «رفتارهای بی فرهنگی» ، «فرهنگ را رعایت کنید» یا «بی فرهنگ نباشیم»
فرهنگ اساسا به چه معناست؟ از دیدگاه کدام نسل و از دیدگاه کدا م طبقه اجتماعی یا کدام شخص؟ از دیدگاه افراد متولد دهه 30 شمسی یا از دیدگاه افراد متولد دهه 80 شمسی؟ از دیدگاه یک پزشک، یک جامعه شناس، یک راننده، یک کارگر ساختمان یا یک مکانیک؟
نویسنده معتقد است اساسا شاید بتوان برای ایران 80 میلیون تعریف مختلف از «فرهنگ» داشت. گاها به نظر میرسد خود شخص مدعی هم صرفا برای پیشگیری از پدیده ای دست به نگارش این جمله زده باشد که در ادامه آن را بررسی خواهیم کرد.
اگر جایی نوشته شده است: «ادب را مراعات کنید» حداقل میتوان از فرهنگ ایرانی تعریفی کم و بیش کلی برایش پیدا کرد: «خویشتن داری، سکوت و صبر» اما فرهنگ یک واژه بسیار گسترده تر و جدی تر است.
- به عقاید همدیگر احترام بگذاریم.
در این مورد اساسا نوشته های بسیاری موجود است. از «مغلطه احترام به عقاید» یا کاریکاتورهایی که در آن یک فرد عضو یکی از جنبش های افراطی و بنیادگرا معتقد است با کشتن شما سعادتمند می شود و از شما میخواهد به «عقیده» اش احترام بگذارید. اساسا احترام به عقیده وی یعنی اجازه دادن به کشتن شما.
آنچه مد نظر نویسنده است، حذف واژه «عقیده« و نوشتن بقیه جمله است: «به همدیگر احترام بگذاریم.»
بحث احترام به عقاید اساسا در چند جا در فضای مجازی ایرانی به چشم می خورد که دو مورد از معروف ترین آن ها عبارتند از:
در زمان مواجهه با به چالش کشیده شدن باورهایمان
در زمان شنیدن توهین هایی با تم نقد یا با ادبیات تند و خشن
در مورد اول شخص خواستار احترام به عقاید، اساسا قابلیت ادامه بحث را ندارد. درخواست احترام به عقیده شخصی نوعی اعتراف به شکست زیرپوستی است که شخص با این که میداند اگر عمیق تر به باورهای خود بیندیشد ممکن است دچار تزلزل شود و حتی نمیتواند به «فکر» خودش هم اجازه بدهد که در آن مورد به صورت حداقلی فکر کند. چنین تفکری قابلیت ادامه بحث را قطعا نخواهد داشت؛ اگرچه با درج این جمله ژست متفکر و روشنفکرانه هم به خودش گرفته باشد.ممکن است این نوع تفکر حتی دست به خودزنی بزرگتری هم بزند: «دموکراسی را رعایت کنیم!» در این مورد حتی ابتذال فکری وحشتناک تر است، چه دموکراسی یک شیوه حکومتی است و مبنای آن بر «تضارب آرا» و «امکان شنیده شدن همه آرا و همه نظرات مختلف و مخالف و دادن حق حیات به آن هاست و نه «احترام به همه نظرهای مختلف یا مخالف».
مورد جدی تر دوم اندکی پیچیده تر است. به طور کلی فرهنگ ایرانی برآیند هزاران سال استبداد کور حاکمین و فضاهای بسته انتقادی است. بنیان حکومت های این سرزمین بر خلاف ایده دموکراسی غربی که مردم را صاحبین اصلی حکومت میداند، حکومت را ودیعه ای الهی دانسته است و همواره حاکم نماینده خداوند روی زمین دانسته شده است که عمل خلاف اعتقاداتش جرم محسوب می شده است. در چنین شرایطی قطعا فضا دوقطبی و ضد انتقاد است. یا موافق یا مخالف. حالت سومی برای این نوع دیدگاه استبدادی موجود نیست. هر که مخالف است دشمن و هر که موافق است دوست است؛ بنابراین جایی برای نقد باقی نمیماند.
به اعتقاد نویسنده یکی از دلایل شکل گیری گسترده ادبیات «توهین» در زبان های ایرانی هم میتواند از این نکته نشأت گرفته باشد. زمانی که شخص مخالف نیازمند پنهانکاری و تظاهر به دوست بودن باشد، در باطن در حال «اعتراف عملی به ضعف خودش» است. توهین و ادبیات رکیک از این منظر مهم ترین نشانه و تأکید بر «ضعف» درونی و عدم قابلیت رویارویی با واقعیت است.
بخش بدتر آن این است که شخص تحت تأثیر توهین ها قرار گرفته و پاسخ بدهد. در فرهنگ ایرانی البته پاسخ ندادن به توهین هم نوعی ضعف دانسته می شود. از این منظر چرخه ای منظم بین افراد شکل میگیرد که برای ساده ترین مسایل و قابل حل ترین آن ها «ضعف» و «زبونی» خود را به رخ همدیگر بکشند. این رفتار به «غیرت» یا «شجاعت» خلط معنی می شود.
زمانی که شخصی چندین پست شبکه های اجتماعی اش را به پاسخ به «توهین کنندگان» اختصاص داده است، این ضعف حتی آشکارتر هم شده است. اساسا شبکه اجتماعی یک «خانه شیشه ای» است، با این تفاوت که ساکنین خانه به دست خود سنگ هایی را به شکل لایک و کامنت به دست دیگران داده اند تا بر آن ها بکوبند. تفکر ضعیف و توسعه نیافته اشخاص در زمان کوبیده شدن سنگ ها، پرتاب همان سنگ ها به سمت اشخاص یا مظلوم نمایی با استفاده از عبارت هایی مشتمل بر درخواست «رفتارهای فرهنگی» یا «احترام به عقاید» است.
افرادی که از نظر فکری قوی اند، هیچ نیازی به نشان دادن ضعف متقابل یا مظلوم نمایی ندارند. آن ها به خوبی میدانند که طرز تفکرشان قوی تر و مؤثرتر از شخص «موهن» است و اتفاقا توهین ها گاها به منزله شاهدی بر راستین بودن راهشان و لزوم پایمردی در آرمانشان است.
اما نقد واژه ای بسیار جداگانه است. نقد یعنی تخصص و نشان دادن نقاط قوت و ضعف از جایگاه درک کامل پتانسیل ها و مشکلات. قطعا نویسنده این نوشتار نمیتواند برای «اداره کشور» نقدی بنویسد، چرا که خود نویسنده هنوز نمی تواند یک جمع ده نفری را مدیریت مؤثر کند. همین نکته در مورد تمام نقدهایی که به هر مسئله ای وارد می شود صحیح است. نویسنده نقد باید در آن حوزه صاحب تخصص و تجربه باشد. از سوی دیگر «نقد» در مفهوم «مخالفت» نیست، بلکه تلاش برای تضارب آرا و بهتر فهمیده شدن موضوع است. نقد از سر لجاجت و دشمنی هم نیست. نقد شخصی سازی هم نیست. نقد اساسا یک دنیای بزرگ و گاها ناشناخته است.
- توسل به گوینده
هر نوشته ای که توسط هر شخصی نوشته می شود، باید از جایگاه موضوع و محتوای نوشته بررسی شود ونه شخص نویسنده مطلب. ممکن است گوینده یا نویسنده یک جمله در یک موضوع متخصص باشد. اصل مهم آن است که نه به شخص که به محتوا توجه شود. متن این نوشته ممکن است در تمامی بخش های آن مشخصا غلط باشد و تنها خواننده است که میتواند آن را از جایگاه محتوا و نه شخص نویسنده این مطلب قضاوت کند.
-------------------------------------------------------
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانی است
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز گوشه چشمی هم به فراموشی این دخمه نینداخته است
عالی بود آقای مشیرفر
تحریک دو طرف بحث به ادامه کار معمولا با ضرب المثلهایی مثل سکوت نشان رضایت است همراه است ولی شاید سکوت یک نه گفتن محترمانه باشد و الزاما به معنی تایید نیست. و چون باور عموم سکوت را نشانه ضعف و یا تسلیم میداند شخص هم به ناچار باید هجویات و مزخرفاتی را صرفا جهت خالی نبودن عریضه ادامه دهد و حاضر به سکوت نیست. سکوت در جواب کامنتها و شبکه های اجتماعی هم دقیقا همین معنا را دارد. به قول شما از ادبیات شفاهی به سمت شبکه های اجتماعی پل زده ایم.
سلام بر فواد عزیز.
دلم میخواهد در این مورد یک کتاب بنویسم. هنوز در موردش می توان ساعت ها صحبت کرد.
ممنون از نظرتان.