ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
کتاب «تئوری انتخاب» اثر ویلیام گلاسنر بارها و بارها البته مورد معرفی قرار گرفته است. آنچه من میخواهم بنویسم برداشت و برشی از لذتی است که از خواندن آن حس کرده ام و دوست دارم آن را با دیگران هم به اشتراک بگذارم.
این کتاب در مورد یکی از پیچیده ترین مفاهیم زندگی بشری و با زبانی بسیار ساده و قابل فهم بحث میکند. متن نوشته آن قدر روان و ساده است که حتی خوانندگانی با سطح معلومات پایین زبان انگلیسی هم قادر به درک آن هستند. مثال های گلاسنر در توضیح تئوری اش بسیار گویا است: مثال هایی که همه ما نوعا قادر به درک آن ها هستیم. در سه فصل اول کتاب ( تا جایی که من فعلا پیش رفته ام) گلاسنر در مورد نقش «انتخاب» به زیبایی توضیح میدهد.
"کودک ده ماهه ای را در نظر آورید که همراه مادرش سوار هواپیما شده است. با تغییر فشار کابین، احساس درد در گوش های کودک باعث شروع فریاد کشیدن و گریه کردن او می شود. اما همین رفتار در یک کودک ده ساله به ندرت دیده می شود یا کمتر دیده می شود.
استدلال گلاسنر در توضیح رفتار این چنینی بسیار جالب توجه است. رفتار ژنتیک و انتخاب دو رفتار با ماهیت متفاوت در ذهن ما هستند. گریه و فریاد یک رفتار ابتدایی و بسیار ژنتیک است؛ برای جلب توجه مادر و درخواست کمک از وی برای بقاء، زیرا سیگنال های ژنی مغز آن کودک احساس درد را به احساسی «ضدبقاء» درک می کنند و رفتار بروز یافته نشانه نگرانی مغز کودک از مرگ است. رفتاری بسیار ساده و خطی.
در این حالت محرک ارسال شده از طرف کودک بنا به تجربه بقای ده ماهه باید مؤثر بیفتد؛ مادر به صورت ژنتیک برای حمایت از کودک برنامه ریزی شده است و به صورت غریزی برای کمک به کودکش می شتابد. هر چند در این یک مورد خاص مادر قادر به انجام کاری جز دلداری دادن یا گرفتن گوش های کودکش نخواهد بود و درد هم چنان در گوش های کودک باقی خواهد ماند.
مغز کودک ده ساله اما رفتار پیچیده تری بروز میدهد: تحمل و انتظار. رفتاری پیچیده و غیرخطی که به پاسخ آنی به محرک منجر نمی شود. مغز کودک ده ساله سیگنال های ژنی ساده را به نوعی دیگر تفسیر می کند. لزوما درد گوش بیانگر «خطر مرگ آفرین» تشخیص داده نمی شود و کودک ده ساله فریاد نمی کشد. علاوه بر این تجربه ده سال زندگی در کنار مادر میتواند در مغز کودک ده ساله موارد مشابهی را کد کند که در آن ها «مادر» حمایتی از فریاد و گریه وی نکرده است. کودک ده ساله معمولا برای قضای حاجتش گریه نمی کند، زیرا علاوه بر این که قبلا برای پاسخ به نیازهای فیزیولوژیکش «آموزش» دیده است، بروز رفتارهای خطی ژنتیک و درخواست کمک از مادر و دیگران، عمدتا با نگاه های تحقیرآمیز آنان مواجه خواهد شد. کودک ده ماهه اما هنوز برای رفع نیازهای فیزیولوژیکش آموزش ندیده است و بنابراین رفتار خطی تر و ژنتیک تری از خودش بروز میدهد.
رفتارهای انسانی عمدتا تا قبل از رسیدن به سن بلوغ و تجربه موارد بی شمار میتوانند «جهالت جوانی» یا «بچگی» تلقی شوند، اما با همین منطق انتظار پیچیدگی با بالاتر رفتن سن و تجربه، بروز رفتارهای نابالغ، ترد شدن و بی اعتنایی از سوی افراد دیگر را در پی دارد. رفتارهای ساده تر مختص سن پایین تر است.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت: به دلایلی نوشتن و انتشار داستان زندگی یک احمق با اندکی تأخیر مواجه شده است و عمدتا زمانی و گاها انگیزشی برای نوشتن هر چند بسیار کمرنگ، اما وجود دارد. فشرده بودن برنامه کاری گاها باعث می شود غیر از روزهای تعطیل و آخر هفته هیچ روز دیگری نتوانم حتی به «نوشتن» فکر هم بکنم. به هر حال آن داستان با سرعت حلزونی در حال نوشته شدن و انتشار است.
بالاخره یه وبلاگ نویس خوب پیدا کردم!!!