*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر نظرات، تجربیات و اندیشه های شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در تمامی بخش ها حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، مسئولیت این نوشته را در آینده نمی پذیرد؛ چرا که این نوشته حاصل افکار امروزی نویسنده اش است و ممکن است در آینده تغییر کند. نویسنده به «مرگ مؤلف پس از نوشتن» معتقد است. این نوشته به هیچ عنوان ارزش ارجاع به عنوان «رفرنس» را ندارد.***
الف) بسیاری از ساکنین لندن قادرند همواره محصولات کشاورزی ارگانیک و سبزیجات معطر موردنیاز روزمره شان را از فروشگاه های زنجیره ای تهیه کنند. این محصولات عمدتا تولید کشورهای کنیا، جامائیکا، سری لانکا یا هندوستان است. در این میان محصولات خاص «خاورمیانه ای» تنها در فروشگاه هایی با آرم «حلال» یافت می شوند. محصولات ایرانی اختصاصا در فروشگاه های ایرانی قابل مشاهده اند. آیا کشورهایی نظیر کنیا یا سری لانکا آن قدر از نظر اقتصادی و مقبولیت برند پیشرفته اند که میتوانند با بریتانیا تبادل اقتصادی داشته باشند؟ در واقع نه. بیشتر محصولات کشاورزی وارد شده به بریتانیا عمدتا بازمانده رابطه «استعمارگر – استعمارشونده» اند که اکنون پس از برچیده شدن نظام استعماری اروپایی با شکل و شمایلی جدید در یک رابطه اقتصادی قرار گرفته اند. عمده این محصولات از کمپانی هایی صادر می شود که مؤسس بریتانیایی داشته اند.
ب) بریتانیا عمدتا به عنوان صادرکننده ماشین افزارهای صنایع سنگین شناخته می شود. هر چند که در اروپا باید با رقیب بسیار قدرتمندی همچون «آلمان» رقابت شانه به شانه داشته باشد. با این حال هنوز بازارهای سنتی بریتانیا در مناطق استعماری اش مشتری دائمی و کلاسیک محصولات این کشور هستند. رابطه دو طرفه صادرات محصول و واردات نیروی انسانی بسیار بغرنجی بین این دو سیستم برقرار است. تقریبا از تمامی کشورهای انگلیسی زبان قاره آفریقا می توان نیروی انسانی برای کار یا تحصیل در بریتانیا یافت. بسیاری از دانشگاه های بریتانیا روی طرح هایی کار می کنند که به بررسی مسایل خاص آفریقا می پردازد. بر مبنای تحقیقات و پژوهش های گسترده ای که در دانشگاه های بریتانیا در مسایل و موضوعات مختلف قاره آفریقا انجام می گیرد، شناخت عمیق و مناسب و ملموسی از آفریقا در بریتانیا به وجود می آید و بر همین اساس بریتانیا می تواند بازارهای هدف و سلایق مردمان را همواره در حالت به روز شده بسنجد و حفظ نماید. بریتانیا فقط بخشی از تکنولوژی الکترونیک و پیشرفته ای که خود قادر به تولید آن نیست، از ژاپن و آمریکا وارد می کند و به نظر می رسد که حتی در جاه طلبانه ترین برنامه ها و تئوری ها و رویکردهای اقتصادی این کشور به سرمایه گذاری در آن بخش توجه خاصی نمی شود.
ج) بریتانیا همواره در لیست ده کشور برتر تولید ناخالص داخلی (GDP) قرار داشته است. از نظر علمی با داشتن مؤسسات برتر آموزشی در رقابت بسیار نزدیک با دانشگاه های آمریکایی و اروپایی قرار می گیرد و به جرأت می توان ادعا کرد که همواره در لیست دانشگاه های برتر دنیا، این کشور به تنهایی پنجاه درصد سهم دارد. اما چرا بریتانیا میتواند بدون داشتن منابع زیرزمینی یا طبیعی هنگفت، چنین سرمایه گذاری های عظیمی در آموزش، بهداشت، امنیت اجتماعی و... داشته باشد؟ چرا کشورهایی مانند کنیا یا جامائیکا با وجود توان صادرات به اروپا یا منابع زیرزمینی بسیار غنی در سطح پایینی از توسعه و جهانی شدن قرار می گیرند؟ چرا کشور ما با وجود موقعیت استراتژیک و پتانسیل بالا قادر به تشکیل منطقه تجاری ویزا آزاد و آسان پرواز نیست؟ یا این که چرا طرح هایی مانند ژئوپارک ارس با وجود پتانسیل جذب حداکثری ژئوتوریسم و حتی با وجود قرار گرفتن در منطقه آزاد تجاری ارس هنوز با کندی تمام پیش می روند و هنوز زیرساخت های اساسی نظیر اقامتگاه، امکانات رفاهی یا فرودگاه در آن افقی بسیار بعید و در حد طرح و مذاکرات اولیه باقی مانده اند؟ چرا با وجود داشتن نهادهای اساسی قانون گذاری و دموکراسی نظیر مجلس، قوه قضاییه یا قوه مجریه، هنوز شکاف های عظیم طبقاتی و نابرابری اقتصادی در ایران این قدر فراگیر است؟
دانشمندان بسیاری از هانتینگتون تا فوکویاما، عجم اوغلو، رابینسون، سریع القلم، زیباکلام و قاضی مرادی پاسخ این سؤال را عمدتا در چند کلمه خلاصه می کنند: «نهاد سازی» و «کثرت گرایی»، «کاستن از اندازه دولت با تقسیم قدرت اجرایی حاکمیت با نهادهای پایدار و کثرت گرا»
اما توضیحی که بتواند گره از کار ما بگشاید، عمدتا در کتاب های فوکویاما یافت می شود. به ویژه در مقدمه کتاب «منشأ نظم سیاسی» فوکویاما مشاهده و مقایسه بسیار دقیقی از جزایر ملانزی و استرالیا ارائه می کند که در هر دو «جزیره» نهادهای قانون گذاری، مجلس و قوه مجریه مشاهده می شوند. اما صرفا داشتن «نهاد» به «دموکراسی» و «توسعه اقتصادی» نمی انجامد. فوکویاما تعبیر بسیار زیبایی به کار میبرد که بین این دو جزیره شاید بتوان «سه ساعت» کشتیرانی کرد، اما بین نهادهای سیاسی استرالیا و ملانزی «سه هزار سال» تکامل و توسعه فاصله وجود دارد. این سه هزار سال تکامل نظام سیاسی است که GDP استرالیا در جایگاهی بین پنج تای اول جهانی قرار می گیرد و ملانزی اساسا در این لیست قابل ردیابی هم نیست.
بر مبنای آنچه در بندهای الف و ب گفته شد، نظام سیاسی کشورهای پیشرفته ای نظیر بریتانیا بر یک عامل بسیار مهم تکیه زده است: «کثرت گرایی» که در بطن خود از یک فرهنگ «کثرت گرا» با قابلیت پذیرش تنوع و احترام به تنوع و ایجاد زمینه رشد گوناگونی های فرهنگی نشأت گرفته است. «اعتماد به غیر» مهم ترین محصول این فرهنگ و «شعبه های مختلف اقتصادی در سراسر جهان» محصول این «اعتماد عمیق» است.
اختلاف های انسانی مهم ترین سرمایه بریتانیا است که در آن ژاپنی، هندی، چینی یا آمریکای لاتینی به یکسان از خدمات دولتی بهره مند می شوند و به یکسان از فکر و انرژی و توانمندی هایشان در چرخاندن چرخ اقتصادی این کشور بهره برده می شود. این چنین است که در قلب گران ترین شهر دنیا، بعد از یک پاشازاده عثمانی الاصل، یک پاکستانی الاصل مسلمان شهردار می شود. این چنین است که در این کشور در تقسیم شغل و فرصت های شغلی به هیچ عنوان به مواردی نظیر «نام خانوادگی، ملیت، جنسیت، مذهب یا رنگ» توجهی نمی شود و افراد تنها بر مبنای «توانمندی، استعداد و شایستگی» به مشاغل دست می یابند و این چنین است که رمز قدرت اقتصادی و سیاسی این کشور در استفاده بهینه از «اختلاف های انسانی» است.
-------------------------------
ارغوان
این چه رازی است که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید
و زمین از خون پرستوها رنگین است؟