صحنه بسیار ساده شروع می شود؛ با پیش زمینه فکری «این کار را میکنم تا عبرت دیگران شود.» همان قدر که تصور و باور من در پرتو «مقبولیت عامه» جان میگیرد و «هنجار» می شود. «این آدم حیوان آزار را باید اعدام کرد تا عبرت سایرین گردد»
در واقع بین نحوه تفکر آنکه یک حیوان زنده را از گوشهایش میگیرد و به وانتش میکوبد با آن که به نام «حمایت از حیوانات» در صفحه های اجتماعی خواستار محاکمه این فرد به خاطر «عبرت دیگران» می شود، از نظر فکری تفاوت چندانی نیست. هر دو معتقد به تأثیربخشی برخورد قهری و خشونت آمیز به عنوان راهکار پیشگیری از وقوع موارد مشابه بیشترند. هر دو در یک چرخه بازتولید خشونت گیر افتاده اند و شاید هر دو سیستم فکری ندانند که برخورد قهری در تاریخ بشر، شاید بیشتر از 10 میلیارد نفر از همنوعانشان را به کام مرگ فرستاده باشد و اساسا هیچ تأثیر خاصی بر میزان جرم و جنایت نداشته است.
در این نوشته قصد ندارم از دیدگاه «ذات بشر جنایتکار است» و «برخورد قهری اصل مهم عدالت ورزی» فیلسوفان قرون وسطی بهره ببرم یا ذات بشر را تهطیر کنم؛ قصدم این است که بگویم پیش از همه چیز، پایه تفکر جایی می لنگد: «باید» و چرا «باید»؟ این باید را چه کسی تعیین می کند؟ این باید از کجا آمده است؟ چرا هیچ وقت نمی گوییم: «من این کار را میکنم، چون من فکر میکنم که این کار باعث عبرت سایرین خواهد شد.»
این محوریت جبر و بی اختیاری فردی از کجا وارد سیستم فکری ما شده است؟ تا کی باید اعمالمان را با «جبر محیط» و «تطابق با مقبولیت تفکرات عامه» بسنجیم؟
------------------------------------------------
که هوا هم اینجا زندانی است.
------------------------------------------------
پانوشت: حیوانات از قوه آموزش، ادراک و رفتاری بسیار متفاوتی بهره می برند و قطعا کتک زدن یک حیوان هرگز نمیتواند مفهوم «عبرت» گرفتن سایرین را تداعی کند. چنانچه در کشتارگاه ها، همواره حیوانات در صف هایی به جلو هل داده می شوند و در بخش هایی با جنازه حیواناتی که قبل از آن ها سلاخی شده اند روبرو می شوند، اما تأثیر خیلی زیادی بر آن ها نمی گذارد، چه آن ها شاید در قاعده هرم مازلو زندگی میکنند و در جریان تکامل تا آخرین حد ممکن با طبیعت و اکوسیستم ها هماهنگ و سازگار شده اند.
با این همه باید بدانیم که برای مثال اگر بتوانیم همه حشرات روی زمین را از بین ببریم، حیات زمین در طی کمتر از پنجاه سال به طور کامل منقرض می شود. گاها باید یادمان باشد که ما با اشغال هر چه بیشتر بخش های قابل سکونت زمین تمامی فرصت های زندگی دیگر گونه ها را از آن ها گرفته ایم و بعضا لازم است یادمان باشد که ما تنها ساکنین این سیاره نیستیم و لزوما مفیدترین و بهترین آن ها هم نیستیم.
سلام دوست عزیز
مطلب جالب و تامل برانگیزی بود . به تازگی کتاب عصیانگر از کامو را خواندم که به بحث های مشابه این اشاره کرده بود.
دوست متممی
سلام فواد عزیز
خیلی خوشحالم که اینجا میبینمتان.