ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
این هفته، تقریبا آخرین هفته ای است که خودم را ملزم به خروج از همه شبکه های اجتماعی ام کرده ام.20 مهر، تصمیم گرفتم دیگر سری به فیس بوکم نزنم و حدود یک ماه به کتابخانه ام پناه ببرم. به زندگیم بیندیشیم و شکست هایم و این که چرا و چگونه این 29 سال را طی کرده ام و قرار است در سال های باقیمانده به کدام راه بروم.
چندین بار در این میان البته مجبور بودم به فیس بوک بازگردم. تنی چند از دوستان و همکاران اروپایی و دانشگاهی من در اروپا، مرا در گروه های مختلفی در فیس بوک عضو کرده بودند یا سؤالات و بحث هایی بود که نبودن و شرکت نکردنم دور از اصولی بود که دارم. در میانه طرح سم زدایی به فیس بوک بازگشتم، اما احساس خیلی دقیق و خوبی از این که در خبرخوان فعالیت های دیگران را ببینم نداشتم. آن هیجان و آن برانگیختگی که ساعت ها مرا پای فیس بوک میخکوب میکرد وجود نداشت. انگار یک دنیای بیگانه است و من غریبه ای هستم که قرار است تماشا کنم و بروم. از سوی دیگر تعدد نرم افزارهای چت همراه، مزیت بزرگی برای شبکه های اجتماعی اصیل تر فراهم آورده است. همانند روزهای اولی که وبلاگ نویسی در ایران، نقش انتشار افکار نویسندگان و متفکرین را فراهم می کرد و اکثر وبلاگ ها بسیار قدرتمندانه واژه پردازی می کردند و آن قدر عمیق می نوشتند که ساعت ها باید وقت می گذاشتی تا بفهمی منظور اصلی نویسنده چه بوده است و چه زیبا تصویر نامفهوم فرآیندهای پیچیده زندگی را به این سادگی و نرمی و لطافت نوشته است.
فیس بوک عصری دچار هجونگاری و بیهوده نگاری هایی شد که انگار اگر هزار سال هم شخصی آن مطالب را نمی نوشت، چیزی از دست نمی دادیم. زمانی روند اصلی پرسیدن سؤالات بسیار شخصی با چندین گزینه بود؛ زمانی دیگر تگ عکس ها، ویدئو ها و متأسفانه تر بیش تر از همه صفحات با نام طنز و با فعالیت تمسخر و هجو و هزل و صدالبته غیرفکاهی. آن زمانی که صفحات فارسی پیوسته به هم دیگر مطالب بی اهمیتی را انتشار می دادند و این تکراری بودن باعث گم شدن صفحاتی میشد که به اصالت محتوا پایبند بودند. چنین شد که خبرخوان های بسیاری از ساکنین از پیوستن به صفحات اینچنینی بری شد و بیشتر حجم خبرخوان به صفحات بزرگ و برندهای مهم و معتبر و خبرگزاری های بزرگ دنیا گروید. ظهور سیستم های اندروید در این میان نعمتی بود. نعمتی که با نرم افزارهای بعدی شمار عظیمی از طرفداران هجونگاری را به خود جذب و تا حد بسیار زیادی فضای شبکه های اجتماعی را تطهیر کرد. ما در این شبکه ها مطلب می نوشتیم و منشتر می کردیم، بدون آن که بدانیم در «خانه شیشه ای» هستیم و بدون این که بدانیم دنیای امروزی دنیای «ردپای دیجیتال» است و کارفرما و مخاطب و خواننده و شنونده، به سادگی نام مان را گوگل می کند و آنچه به عنوان ردپای دیجیتال از ما باقی مانده است را مدنظر می گیرد تا ادعای خودمان را.
امروز، 25 روز از خروج من از این دنیای مجازی می گذرد. این مدت تمام کاری که کرده ام، به دست آوردن سکون و کاهش سرعت زندگی بود. آرامش و آرامش و آرامش و داشتن زمان برای انجام هر کاری. این مدت حداقل هر دو روز یک بار، رادیو آلمانی یا فرانسه گوش کرده ام، هر روز در Memrise با واژگان انگلیسی پیشرفته سر و کله زده ام و در Duolingo به آموزش زبان فرانسه و آلمانی پرداخته ام. محض تفریح و سرگرمی و من باب علاقه زبان «لاتین» را هم به این لیست افزودم تا حداقل به خودم ثابت کنم که با اختصاص زمان، میتوان چهار زبان را همزمان آموخت. در این رهگذر، یک درس از زبان «سومری» هم گرفتم. بسیار علاقمند بودم بدانم سومریان چگونه صحبت می کردند و چگونه منظورشان را به هم می رساندند. این مدت توانستم دو کتاب بسیار ارزشمند بیابم: مراحل و عوامل و موانع رشد سیاسی با ترجمه عالی عزت الله فولادوند و سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی ، اثر بسیار ارزنده و ارزشمند ساموئل هانتینگتون. درس "بیاموزیم چگونه یاد بگیریم" از Coursera را به اتمام رسانیدم، هر چند پیشرفت خیلی زیادی در درس توسعه پایدار نداشتم . درس جدیدی به نام "روش های پژوهش" و "مباحث پایه ای در جامعه شناسی" را در همین سایت آغاز کرده ام که درس اول 50 درصد پیشرفت و درس دوم هنوز پیشرفت چشمگیری نداشته است.
به کارهایی که کرده ام، نکرده ام، باید می کردم، باید نمی کردم، نمی توانم انجام دهم و آنچه انجام داده ام و موفقیت آمیز یا شکست آمیز بوده است، اندیشیدم. به لیست طولانی حسرت ها و آرزوها و داشته ها و نداشته ها اندیشیدم. به گذشته، حال و آینده و آنچه باید از من باقی بماند و آنچه دوست ندارم از من بماند. هنوز موفق نشدم دروس دوره MBA متمم را تا حدانتظارم برسانم.
یک مطلب مهم در مورد خودم برآیند همه آموزش هایم است: شناختن ظرفیت واقع بینانه من و این که توانایی های من در چه حدی اند و چقدر بیشتر از آن اغراق آمیز است. این مهم ترین مطلبی بود که از خروج یک ماهه از شبکه های اجتماعی آموخته ام.
برام جالبه , منم از سال 88 عضو فیس بوک بودم و یه جورایی عضوی از وجودم شده بود. شورها و هیجاناتش برام خیلی وقت بود تموم شده بود ولی مثله دوستی قدیمی که نمیشه ولش کرد , شده بود .
منم از اردیبهشت این تصمیم رو گرفتم و البته دوره بازگشت کوتاه داشتم ولی می رفتم چرخی میزدم و دوباره دی اکتیو میکردم , خلاصه الان پاک پاک شدم و حس رهایی و آزادی دارم . اینترنت هنوز اولین سرگرمی منه و البته از نظر آموزشی ولی دیگه احساس میکنم وقتم از بین نمی ره. البته شما پیشرفتتون عالی بوده.
موفق باشید
من فیس بوک را حذف نکرده ام. فقط خواستم به خودم نشان دهم که میتوانم و میشود کنترل زندگیم را خودم در دست بگیرم.