دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

اولویت بندی، هدف گذاری

دست نوشته های یک احمق


اولویت بندی، چگونه اولویت بندی کنیم؟


*** تمامی مطالب این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر نظرات، تجربیات و آموخته های شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در تمامی آن حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته حاصل افکار امروزی نویسنده اش است و ممکن است در آینده با تغییرات اساسی روبرو گردد. نویسنده به «مرگ مؤلف پس از نوشتن» معتقد است. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را ندارد.***


اگر بخواهیم بین انتخاب هایمان اولویت بندی کنیم، جه مواردی را باید مدنظر قرار دهیم؟


این سؤال و سؤالات مشابه را بارها و بارها از خود میپرسیم. همه نگرانی ها، خوشحالی ها، احساس پیروزی ها و احساس شکست ها و در کل همه حالات روزمره ما، از مجرای اولویت بندی ها «درست» و «نادرست» ما می گذرد.


محتملا همه ما دوست داریم کلیات اولویت بندی هایمان همواره درست و صحیح از کار در بیاید . به ندرت میتوان شخصی را یافت که کلیات اولویت بندی را با جزییات ملموس، دقیق و واقعی اش ترسیم کرده باشد.


من برای اولویت بندی آنچه که به نظرم صحیح است، چند نکته کوتاه و تجربه شده می نویسم، هر چند آن ها شاید اشتباه باشند:


الف) اولویت کلی یک داستان همه گیر عمومی است. شاید برای بسیاری از ما فرهنگ آرزوهای لحظات ثبت شده تغییر نظیر سال نو، از عبارات و مفاهیمی نظیر «عاقبت بخیری» بگذرد. قبلا هم جایی نوشته ام که زندگی بیشتر از آن که «عاقبت» و «مقصد» باشد، «مسیر» است و «عاقبت بخیری» مقصدگراست و توجه را از مسیر زندگی منحرف می کند. کما این که خود عبارت «عاقبت بخیری» میتواند به میلیون ها شکل مختلف و کاملا متفاوت از هم تفسیر شود. بنابراین اصل اول اولویت بندی را بر «جزیی تر کردن» و «شفاف تر کردن هر چه بیشتر» هدف ها و سپس اولویت بندی آن ها قرار می دهیم.


ب) هر هدفی نیازمند منابع و هزینه های خاص خودش است. منبع برخی اهداف گذشتن از وقت، منابع مالی، جوانی و حتی سلامتی یا گذشتن از همه هدف های دیگر است. قبل از اولویت بندی باید به یک پرسش مهم فکر کرد: «هدفی که برای آن از همه منابع استفاده می کنم یا از اهداف دیگرم می گذرم، چقدر خواهد توانست «رضایت» مرا در آینده تأمین کند؟ آیا این هدف آن قدر بزرگ و ارزشمند است که از سایر مسیرها و منابع زندگی ام چشم پوشی کنم و این مسیر را برای زندگی برگزینم؟»

ج) در تعیین اولویت و هدف گذاری ها لازم است پیش بینی «شکست» به صورت جزیی و دقیق انجام گیرد. اگر همه منابع را با درصد و احتمال ریسک بالا صرف یک هدف می کنیم، هر چقدر هم که تلاش برای رسیدن به هدف آرمانی و زیبا هم باشد؛ نداشتن نقشه و پلان جایگزین غیرواقعی و صرفا مباهات به آن تلاش بدون نزدیک شدن به هدف «ساده لوحانه» است.


سنکا فیسلوف رومی توصیه زیبایی دارد با این مضمون که «ثروتمندان باید چند روز از سال یا ماه را به اختیار خویش با نان بیات و سوپ رقیق ارتزاق کنند یا جامه های ارزان قیمت بپوشند، در بستر سخت بخوابند و تن آسایی را به رنج کار سخت بیازمایند تا همواره به خاطر داشته باشند که روزهای فقر و نداری هم ممکن است از راه برسند.


باید همواره در نظر بگیریم که در مسیر دستیابی به این هدف «تا کجا پیش رفتن» مجاز است و از چه نقطه ای به بعد، دقیقا باید اعلام «شکست» نموده و بعد از شکست چگونه باید «اهداف» جدید و اولویت های نو تعریف کرد و منابع را چگونه باید  صرفشان کرد.


یک مثال بسیار خوب در این مورد در درس  و بحث «مدل ذهنی» متمم تعریف شده است:


اگر ما در زندگی ده هدف مهم داشته باشیم و مثلا قرار باشد به دوتای آن ها برسیم، از کدام هشت هدف چشم پوشی می کنیم؟


من این سؤال را فراتر از ان و عمیق تر میپرسم: اگر به شما بگویم من یک موقعیت پایدار به شما میدهم و نه هدف شما را از شما میگیرم، آیا حاضرید در برابر پیشنهاد من مقاومت کنید و هدفتان را بدون لغزش و سرزنش خویشتن مبنی بر نپذیرفتن موقعیت پایدار و ثابت دنبال کنید؟ اگر پا را از این هم فراتر گذاشته و بگویم من همه ده هدف شما را از شما میگیرم، اما یک موقعیت «ناپایدار و بسیار متزلزل» به شما میدهم، اما منابعتان را به شما بازمیگردانم، آیا قادرید اهداف نو تنظیم کنید، آن ها را اولویت بندی کنید و منابع را برای رسیدن به آن ها مدیریت کنید و دوباره به اهدافتان برسید؟


د)زندگی یک جریان پیوسته متغیر و دستخوش سیلان است. من این اصل را اصل نهایی هدف گذاری و اولویت بندی معرفی می کنم و البته آن را مدیون «اصل تکامل» هستم که بیش از هیجده سال زمان صرف آموختنش کرده ام.


تکامل در ساده ترین و جامع ترین تعریفش یعنی انطباق هرچه بیشتر با «اکوسیستم» های محیط  و نه خود محیط و انطباق به معنای «گونه زایی» ، ریشه ای تر شدن و تداوم بقاست. اهداف و اولویت های ما چقدر با اکوسیستم فکری، فرهنگی و اقتصادی مطابقت دارد یا قابل اجراست؟ (بدیهی است که این عبارت به معنای توجیه «نان به نرخ روز خوری» ، «مقبولیت عامه» یا بی نیازی از ایجاد تغییر و پارادایم یا «متوسط» و «عادی» بودن نیست، بلکه واقع گرایی و درنظر گرفتن شرایط و مسیر دسترسی به هدف است.) آیا دسترسی به هدف نیازمند تغییرات گسترده در جغرافیای محل زندگی است؟

 آیا در فرهنگی متفاوت اهدافمان عملی می شوند؟ و اگر شرایط اکوسیستمی رو به زوال گذاشته است، آیا قادریم خود را آن قدر تغییر دهیم که از انقراض برهیم؟ آیا هدف آن قدر بزرگ است که بتوان برای تحققش «اکوسیستم» را در مسیر تغییر انداخت؟


پاسخ به این سؤالات است که مسیر هدف زندگی را مشخص میکند.


-----------------------------------------

نوایی بزن پرده زیر و بم را .....


این نوشته حاصل هضم داده های درس مدل ذهنی متمم و کانال سی روزه تلگرامی «ساختن برای نماندن» و هم چنین فایل های صوتی اولویت بندی متمم و «محمدرضا شعبانعلی» است.

نظرات 2 + ارسال نظر
علیرضا سه‌شنبه 14 اردیبهشت 1395 ساعت 14:36

در بخش الف ، اینکه هدف و عاقبت و مقصد ، انسان رو از توجه به مسیر باز می داره ، مطلق نه درست است و نه غلط لیکن اجمالا باید بدونین که هدف و عاقبت و مقصد و ... همه اینا ، انگیزه ی طی مسیر است و تا انگیزه نباشد ، طی مسیر بی نتیجه و فایده و ... است .
در بخش ب ، تقریبا درسته ....
در بخش ج ، این مورد در تمامی موارد صادق نیست و نقیضش زیاده ...
در بخش د ، تقریبا درسته ...

نیلوفر چهارشنبه 5 اسفند 1394 ساعت 00:37

یاور عزیز
دوست خوب متممی من که بسیار از تو آموخته ام و می آموزم. خیلی پست تکان دهنده ای بود برای من. اعتراف میکنم اون سوال "موقعیت پایدار" برای من سوال سختی بوده و هست. خیلی جرات مندانه پرسیدی و من در خودم این جرات رو هنوز ندارم که بهش جوابی بدون پشیمانی و حسرت بدم و زمان داره از دست میره. من هر از گاهی سوال مهم فیلم پاپیون رو از خودم می پرسم : " تو با زندگیت چکار کردی؟" و خدا میدونه که این سوال واقعا منو بهم می ریزه!
خیلی خوب و دقیق بود و انصافا درس ها رو خیلی خوب هضم و جذب کردی.
ممنونم بخاطر هر آنچه که با ذهن من کرد این پستت و ازش بیخبری.

سلام
ممنون از این که به وبلاگ سر می زنید.
همین که جرأت پرسیدن این حرف را از خودتان دارید، یعنی یک گام مهم از خودتان و آن چه آن را مشکل خودتان ارزیابی کرده اید دور شده اید و این یعنی پیشرفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد