دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

تفکر اجتماعی بشر

بازخوانی نظریه برتراند راسل در مورد رفتارهای انسانی 

*** تمامی این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر نظرات، عقاید و افکار شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، مسئولیت این نوشته را در آینده می پذیرد. مدل ذهنی نویسنده میتواند در آینده در این مورد بهتر و رساتر شود و چنین مسئله ای با بازخورد گرفتن از خوانندگان در قالب نقدهای آنان صورت می پذیرد. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را ندارد. *** 

پیشتر در همین صفحه، در مورد سخنرانی راسل در مراسم دریافت نوبل نویسندگی نوشته شده است. به طور خلاصه راسل معتقد است، چهار عامل اصلی تقریبا همه رفتارهای بشر را تحت کنترل خود دارند که این چهارعامل در همه انسان ها مشترک است. این چهار رفتار عبارتند از: 

عطش (خواستن شدید) ، خودبینی، رقابت جویی و در نهایت عشق به قدرت. 

از آنجایی که راسل اشاره ای به نحوه شکل گیری «تفکر» در بشر نمی کند، این نوشته بیشتر در مورد نحوه شکل گیری تفکر در بشر است. 

نویسنده معتقد است تفکر درصد بسیار بالایی از افراد، نه در کشورهای رو به توسعه و جهان سومی که حتی در پیشرفته ترین و توسعه یافته ترین کشورهای جهان هم از قاعده بسیار مشخصی پیروی می کند: «مقبولیت عامه».  

در واقع در اکثر مدل های ذهنی، سوگیری مدل های ذهنی بشری لزوما به سوی حقیقت و واقعیت نمی رود، بلکه به سمت همخوانی و انطباق با آرای عامه و اکثریت پیش می رود. در عرف، چنین نوع تفکری «نرمال» و «معمولی» خوانده می شود. چنین سیستم فکری، به احتمال زیاد یادگار دورانی باشد که بالای درختان بوده ایم. در آن دوره، همه رفتارها و حتی تفکرات (حتی در ابتدایی ترین انواع خود که شامل تکنیک های زنده ماندن، شکار کردن و شکار نشدن می شده است) تنها در صورتی به موفقیت می رسیده اند که مطابق با افکار دیگران باشند. دلیل اصلی این نوع مدل ذهنی بسیار ابتدایی نه تنها غریزه که نیاز و ماهیت زندگی انسان ابتدایی در قالب جمعیت های اولیه بوده است. شاید بشر اولیه به تدریج و در طی هزاران سال تکامل آموخته است که تنها بودن و همراهی نکردن با جریان فکری همگانی، منجر به بقا نخواهد شد. 

اما در جوامع امروزی، ما دیگر در گروه های بزرگ زندگی نمی کنیم. به خصوص که مفهوم «فرد گرایی» در این جوامع تعریف شده است. هرچند بسیاری از جوامع انسانی هنوز «کثرت گرا» باشند، اما ماهیت اعمال روزمره ای که ما برای زنده ماندن انجام میدهیم، «فردگرایانه» هستند.  

لازم است تأکید شود که منظور نویسنده از نقد همراهی با جمع، در تقبیح جمع گرایی و تشویق فردگرایی نیست. اساسا این نوشته در حال بررسی عامل اصلی تأثیرگذار بر شکل گیری مدل ذهنی بشری و سوگیری های آن پیش می رود.  

تأثیر لزوم همخوانی افکار با سایرین در انسان ها چنان پایه ای است که بزرگترین دادگاه های تاریخ بشریت نوعا برای محاکمه افرادی بوده است که «افکار» آن ها با افکار عامه و مجموعه مدل ذهنی حاکم بر آن ها تضاد داشته است. نام هایی در تاریخ بشریت با این دست اتهامات چشمگیرند: از سقراط تا دموکریتوس، بیکن، ژاندارک و گالیله.  

این نوع نگاه حتی در ادبیات هم خودنمایی می کند: داستان های جی.کی.رولینگ بسیار بیشتر از داستان های واقعی می فروشند، جنگ ستارگان رتبه بالای پنج را در بین پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما از آن خود می کند، داستان هایی با تم و درون مایه های Happy ending، یا موضوعاتی نظیر احساسات رقیق انسانی، موجودات خیالی و نمادهایی از پیروزی نهایی آرزوهای بشر (در همین صفحه بحث شده است) بیشتر از داستان هایی می فروشند که نویسنده حقیقت لخت و زشت را به خواننده نشان داده است. برای نمونه، فراتر از جاودانگی قلم تولستوی در جنگ و صلح، آن چه فروش آن را نسبت به داستان های گورکی و چخوف در دنیا تفوق می بخشد، درون مایه عاشقانه داستان در گرماگرم جنگی سنگین است. هیجان درونی ناشی از زندگی با این نوع داستان که شاید در پس زمینه فکری هر انسانی وجود داشته باشد، بسیار بیشتر از داستان های گورکی یا چخوف است که در آن ها گویی نویسنده در میانه داستان، سیلی سختی به خواننده می نوازد و خیال راحت وی از آرزوهای بزرگش را با تمام وجود در هم می شکند و حتی روی شکسته پاره های آن هم سواری می کند. 

همخوانی با افکار عامه، نه تنها عامل شکل گیری که عامل درونی «خودکنترلی» برای بسیاری از مدل های ذهنی ما هم هست. خود این عامل درون چرخه ای شکل می گیرد که زنده بودن و زندگی را با مفهوم «متوسط بودن» و «هیچ کاری نکردن» و «ادامه روند فعلی» خلط معنی کرده است. منظور نویسنده البته این نیست که هر رویدادی که با تفکر عامه همخوانی دارد، لزوما اشتباه است؛ منظور اصلی این است که به صرف همه گیر بودن یک مدل ذهنی و بدون بررسی دقیق و همه جانبه آن، هرگز نباید به آن تن داد. چنانچه بزرگترین پیشرفت های بشری و ابداعات و ایده هایی که بشریت را به پیش می رانند، نه در تطابق با عقاید عامه که اتفاقا در تضاد با آن ها به دست آمده اند.  

در نوشته های پیشین و در بخش «مدرنیته» تأکید شد که مهم ترین تعریف مدرنیته می تواند در لزوم برخورد نقادانه و بازتعریف هایی خلاصه شود که برای بهتر نمایاندن و در صورت لزوم تغییر مسیر تفکر و بهبود و همخوانی آن با واقعیت به وجود آمده است. در این نوشته آن تعریف به این صورت کامل می شود: «لزوم برخورد نقادانه و بررسی همه جانبه و تعریف بهتر مدل ذهنی و در صورت لزوم تغییر مسیر تفکر و بهبود و همخوانی آن با واقعیت و نه لزوما مقبولیت عامه و تلاش برای دستیابی به حقیقت، می تواند راهگشای تفکر بشر باشد.» 

-----------------------------------------
ارغوان پنجه ی خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس
کی برین دره غم می گذرند ؟

نظرات 4 + ارسال نظر
Hadis Nazari دوشنبه 16 خرداد 1401 ساعت 23:41 https://haamisharif.com

مطلب بسیار مفیدی بود جناب مشیرفر، سپاس از به اشتراک گذاری

راوی دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 14:36 http://paradigm1394.blogfa.com

خیلی جالبه که دو نفر قبلی هم که نظر دادن مثل من به اینجا رسیدن!!!!

آرنا یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 23:23

من خیلی خوشحالم که با اینجا آشنا شدم، البته وبلاگی رو که محمدرضا توصیه کنه جای تعجبم نداره

حالا کم کم باید همه نوشته هاتون رو بخونم

ایشان به من لطف مضاعف دارند. وگرنه سیاه کردن صفحات هنر نیست. پیشنهاد من به شما خواندن مطالبی است که برچسب «مدرنیته» خورده اند.

مجتبی یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 16:45 http://mohajerr.ir

سلام
من اولین باره که به پیشنهاد استاد شعبانعلی به اینجا سر می زنم.
این مطلب منو یاد مطلبی از خودم با عنوان درد مشترک یا منافع مشترک انداخت.ولی به روان بودن و قدرت تحلیل مطلب شما نمیرسه

سلام
شما لطف دارید. وگرنه مرحوم راسل هم اکنون از خواندن این مطلب «سکته» میکرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد