دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

چالش خواندن کتاب

درست است که من اساسا به دلایل کاملا شخصی با «چالش» مخالفت دارم، اما یک چالش مهم برای 365 روز آینده برای خودم ایجاد کرده ام. 

مدت ها پیش که با سایت Goodreads آشنا شدم، فکر نمیکردم این سایت بتواند این قدر «کتابخوانی» مرا را تسهیل کند. این روزها گاها به حرص این که در Progress Update هر چه سریع تر به پایان کتاب برسم، بیشتر از آن چه معمول من بوده است (بیش از 50 صفحه در روز یا حداقل یک فصل از کتاب) خوانده ام و گاهی در روز این تعداد به بالای صد صفحه هم رسیده است. (در مورد کتاب هایی مانند نفحات نفت که نثر بسیار روانی داشته اند صحبت نمی کنم، چرا که آن کتاب را یک روزه خواندم) 


به هر صورت قصدم این است که در سال نوی میلادی کتاب هایی که قبلا از Kindle خریداری کرده ام را بخوانم. بیشتر آن ها آثار کلاسیک از کانت، لاک، روسو، اسمیت، مارکس، انگلس، ریکاردو و هابز هستند و البته اکثر آن ها در مورد سیاست و اقتصاد و حقوق انسان و زیربنای جامعه شناختی غربی نگارش شده اند. آثار کاغذی دیگری هم دارم که باید آن ها را بخوانم که مهم ترینشان چندین جلد کتاب از «داوکینز» است که آن ها را در حراجی دانشگاه برونل به قیمت های بسیار نازل خریداری کرده ام. علاوه بر این ها باید به آرزوی همیشگی ام در سال نو جامه عمل بپوشانم و آن خواندن دو رمان «جنگ و صلح» و «در جستجوی زمان از دست رفته» است. همیشه این ترس را داشته ام که روزی بمیرم و این دو رمان را نخوانده باشم. در کنار این ها رمان های نیمه کاره «Snow» و «My Name is Red» و هم چنین کتاب های مدیریت و MBA و تفکر سیستمی را هم باید بخوانم. صد البته که کتاب ها و نوشته های «نسیم طالب» در این میان از اولویت برخوردار هستند. 


چالشی که هرگز در هیچ جایی نتوانسته ام ببینم، چالش «نوشتن» است که خب تقریبا برای خودم این چالش را ایجاد می کنم. علاوه بر نوشته های رزومره ام، تصمیم دارم به داستان نیمه کاره خودم که نوعی اتوبیوگرافی و در واقع «فلسفه ذهنی» من است و آن را شش ماه پیش به زبان انگلیسی شروع کرده ام، بپردازم و کم کم تا مرحله ای برسانمش که از افکارم صحبت کنم و نه از وقایع زندگی ام. «داستان زندگی یک احمق» تقریبا تمام شده است؛ مگر این که بخواهم آن را خیلی جزئی تر و دوباره بنویسم که فعلا چنین قصدی ندارم و معتقدم سال های بعدی شاید زمان بهتری برای آنالیز اتفاقاتی باشد که در «لندن» برایم رخ داده اند. 


علاوه بر همه این ها باید یادم باشد که زمان هایی هم برای «طرح اقتصادی» که در ذهنم برای راه اندازی یک کسب و کار دارم، وقت بگذارم و برایش برنامه کاری بنویسم. هر چند همه خوانده ها و آموخته هایم را به نوعی در این مسیر قرار میدهم، اما هنوز سؤالات بسیاری در ذهنم وجود دارند که پاسخشان را نیافته ام و شاید باید پاسخ را از مجموعه اتفاقاتی که رخ میدهند(قوی سیاه)  بیابم یا توصیه ها و تجربه های مندرج در کتاب ها، دستورالعمل ها و سایت هایی نظیر Forbes و Business Insider. (قوی سفید)