دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

قوی سیاه

اگر حوصله خواندن متن انگلیسی را دارید؛ در سایت Medium یک مقاله به زبان انگلیسی در مورد قوی سیاه نوشته ام. اگر هم حوصله اش را ندارید، کافیست مدتی منتظر بمانید تا آن را به فارسی هم بنویسم و اینجا پستش کنم.


آدرس مقاله من در سایت Medium از این قرار است:


https://medium.com/@yavarmoshirfar/the-black-swans-in-the-complex-systems-an-instance-from-the-daily-events-1c23c2954164#.j9h2qmgkm




نظرات 2 + ارسال نظر
محمدرضا غفاریان شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 09:22

سلام مجدد
ممنون از اینکه پاسخ کاملی دادی که علاوه بر جواب پرسش های من مطالب دیگری را هم در برداشت که به بهتر فهمیدن بحث کمک میکزد.

راستی بعد از خوندن این نقاله در مدیوم متوجه شدم فارسیش رو هم در وبلاگ گذاشتی و حتی من تب مربوط به اون رو قبل از این پست باز کردم ولی اول اینو خوندم. که این خوش شانسی باعث شد بعد از مدت ها یک متن انگلیسی غیر از حوزه های مربوط به برق و الکترونیک بخونم.
خیلی خوب و روان بود تا جاییکه برای شخص من همین نوشته انگلیسی خیلی دوست داشتنی تر و خوشخوان تر و خوش فهم تر از همتای فارسیش بود
امیدوارم بعدا از تجاربت برای بهتر شدن نگارش انگلیسی بیشتر بنویسی, خصوصا این مورد که چطور به زبان انگلیسی فکر کنیم و توی اون فضا بنویسیم. چون تک و توک متن هایی که قبلا وقتی یادگیری زبان جزوی از برنامه روزانم بود مینوشتم, وقتی استاد نگاه میکرد میگفت: ((خوبه ها! فقط معلومه به زبان فارسی فکر کردی, جملات فارسی رو تو ذهنت ساختی و بعد به انگلیسی ترجمه کردی. سعی کن انگلیسی فکر کنی.))
سپاسگزارم

محمدرضا غفاریان شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 02:03

سلام یاورجان
مقاله جالبی بود و الان فکر میکنم تا حدی مفهوم قوی سیاه رو فهمیدم. همچنین الان فکر میکنم آمادگی مطالعه کتاب قوی سیاه رو پیدا کردم.
دو تا سوال : یکی اینکه خب من متوجه شدم اینکه ما بخوایم اتفاقات آینده رو صرفا براساس روندهای گذشته تحلیل کنیم امکان داره دچار اشتباهات فاحش بشیم. سوالم اینجاست که آیا نسیم طالب در کتابش راهکارهای هم ارائه میده که ما بتونیم نگرشمون رو تغییر بدیم و هنگام تصمیم گیری نگاهمون فقط معطوف به قوهای سفید نباشه و بتونیم وجود قوهای سیاه رو قبل از دیدنشون پیشبینی کنیم؟
دوم اینکه به نظرت یادگیری این مفهوم برای چه کسانی باید در اولویت باشه؟ صرفا مدیران دولتی, کسایی که تصمیم های مهم سیاسی و اقتصادی میگیرن و مدیران کسب و کارهای بزرگ و کوچیک؟ یا برای افرادی مثل من که دغدغه ها و تصمیم گیریهاشون بیشتر معطوف به شخص خودشونه و حالا حالاها باید مطالعه و مشاهده و کار و تجربه کنن تا بتونن با استفاده از همون قوهای سفید تحلیل بدردبخوری ارائه بدن هم میتونه جزو اولویت ها باشه؟

جناب غفاریان عزیز.

بدوا فکر می کنم که مفهوم قوی سیاه آن قدرها که برای مخاطب غربی عجیب و غریب است، برای ما «نباشد».
البته هنوز کتاب را به صورت کامل نخوانده ام که بخواهم تئوری «قوی سیاه» را به طور کامل شرح دهم، اما با توجه به خوانده هایم از مکتب فرانکفورت و فلسفه آلمانی - غربی (دیلتای، گادامر، آرنت و هابرماس) تقریبا میتوانم افقی از این مفهوم و چرایی شگفت زدگی غرب در برابرش را بفهمم.

در فلسفه شرقی و به خصوص خاورمیانه ای، «ناشناختگی» و «عدم اطمینان» به آینده همواره مؤلفه های اصلی فکری و از پایه های مهم جهان بینی ما بوده اند. به سادگی در فولکلور منطقه می توان به ضرب المثل هایی نظیر «سیب رو بندازی هوا هزار تا چرخ می خوره» در فارسی و «ساباحین آناسی دؤغمیب» (هنوز مادر فردا نزاییده است) در تورکی اشاره کرد.

ما اساسا در منطقه ای با مختصات سیاسی - اجتماعی «نامعلوم» زندگی کرده ایم و هرگز مسیر تحولات آینده اجتماعی و سیاسی برایمان قابل پیش بینی نبوده است. کما اینکه ممکن بود یک امیرزاده مغول یا یک ایل نشین قاجار به طور کلی مسیر تحول تاریخی را دگرگون و متغیر کند.

اما مدل فکری اروپا به شدت تابع ساختارهای مشخص و ویژه و مسیرهای تعیین شده بوده است. ثبات فکری وحکومتی اروپا حداقل در 500 سال اخیر و تحولات تقریبا «قابل پیش بینی« (از نظر من حتی جنگ های جهانی با بررسی تاریخ اروپا در صد سال پیش از وقوعشان تقریبا قابلیت پیش بینی دارند) مدل ذهنی اورپاییان را تا «کشف استرالیا» بر "پیش بینی پذیری" استوار می کند تا پیش بینی ناپذیری.
بعدها و در جهان مدرن فرضیه ها و نظریه هایی که از «فیزیک کوانتوم» و علوم دقیق حاصل شدند (نظیر نظریه عدم قطعیت هایزنبرگ) به طور کلی این اصل را بر هم ریختند. اصولی که بیان میکرد تحولات اجتماعی و اقتصادی جهان بر مبنای مطالعه رفتار پیشینیان قابل پیش بینی است. چنین شد که مفاهیم عدم قطعیت در اقتصاد و جامعه شناسی (که در ذات خود قطعیت پذیر نیستند) هم بیشتر و بیشتر شدند.

آنچه نسیم طالب (در 107 صفحه ای که من خوانده ام) بیان میکند شرح داستان قوی سیاه و مغلطه هایی است که بر اساس «قطعیت» شکل گرفته اند. من تا پایان کتاب پیش نرفته ام که بگویم وی راهکار ارائه می دهد یا خیر. اما اساسا میتوانم درک کنم که اگر مغلطه های ناشی از قوی سیاه را بشناسیم و بتوانیم مدل ذهنی خودمان را بر مبنای «عدم قطعیت» تنظیم کنیم، «راهکار» اصلی را یافته ایم.

یادگیری این مفهوم تقریبا برای همه مخاطبینش ضروری است. همه ما در یک اجتماع غیرقابل پیش بینی زندگی میکنیم و همواره باید تصمیم هایی بگیریم که بخشی از آن ها در آینده قابلیت ایجاد تغییرات بسیار عمیق و پیش بینی نشده را دارند. انعطاف پذیری برای نتایج تصمیم های گذشته بعد از مشخص شدن آینده آن ها از جمله مهم ترین دستاوردهای این نظریه است و به نظر می رسد این سیستم تصمیم گیری در هر مقیاسی که باشد مفید و ضروری است.

از توجه شما به این نوشته متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد