ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
پس از پایان یافتن شغلم در لندن، در ایران فرود آمدم. با تجربه ده ماه زندگی و داشتن یک توصیه نامه و البته هزاران تجربه ارزشمند از سیستم دانشگاهی جهان.
هم چنان به راهی که باید میرفتم و نشد فکر میکنم؛ به ادامه تحصیل در خارج از کشور. به همان راهی که بود؛ به همان راهی که باید باشد. نه پشیمانم از این که چرا نشد و نه ناامید.
همین.
گاهی وقتا به معنای واقعی کلمه همه درها به روی آدم بسته میشه (برای من اتفاق افتاده) و تو میشینی و با خودت میگی خدایا چرا با من!!! چرا منو باید اذیت کنی؟ چرا منو همش امتحان کنی، تست کنی!!
ولی اون چیزی که در عمل بهم ثابت شد، اینه که دقیقا یه راه بهتر و مستقیم تر به سمت اهداف پیدا میشه دیر یا زود.
شاید موفقیت شما تو یه کشور دیگه تضمینی تر باشه و سهل تر و بهتر از همه لحاظ.
موفق باشی :)
سلام و ممنون از اظهار لطف شما.
یاور عزیز، خیلی مشتاقم در مورد تجربیاتی که در این مدت داشتی در وبلاگت بیشتر برامون بنویسی.
آنچه تحت عنوان و برچسب "داستان زندگی یک احمق" نوشته ام همگی تجربیات و روزشمار زندگی من در بریتانیا بوده است.
سرنوشته دیگه.حتما سرنوشت شما هم اینه که کار مفیدتری رو اینجا انجام بدید.