دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

در مورد زندگی روزمره و مشکلاتش

*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن صرفا بیانگر آموخته ها، افکار و تجربیات شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است در تمامی آن ها حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خواننده، مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته حاصل شخصی ترین افکار نویسنده اش است و ممکن است در آینده با تغییرات عمده ای روبرو شود. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را ندارد.***

از تجربه شکست و ناامیدی

" جرأت داشته باش و قبل از آن که شرایط تو را مجبور به استعفاء کنند، شرایطی را تعریف کن که در آن خودت استعفاء می دهی." «The Dip, Seth Godin»

بسیاری از ما تجربه روزهای سخت را داشته ایم. روزهایی که ناامیدی و شکست طعم تلخش را بیشتر از همیشه به ما می چشانند. روزهای سخت ناامیدی از همه آن چیزهایی که ساخته ایم، همه آن امیدها و نقشه ها و رؤیاهایی که برای آینده داشته ایم و اکنون همه آن ها در معرض فروپاشی قرار گرفته اند. روزهای سختی که نمی گذرند. روزهایی که نمی توانند طبق «این نیز بگذرد» تفسیر شوند. روزهای سخت و تلخ و عذاب آور.

اما برای عمده ما خود روزهای سخت ملال آور نیستند، به هر حال زمان که بگذرد خیلی از مسایل را فراموش می کنیم و آرام می شویم و دوباره قصر رویاها را می سازیم. آنچه روزهای سخت را غیرقابل تحمل می کند، این است که ما از قبل حتی در اعماق ذهنمان هم جرأت فکر کردن به این روزها و این که طی این روزهای سخت چه کار خواهیم کرد را نداشته ایم . به اصطلاح قدیمی تر ها آنچه خوفناک است، "مرگ" نیست، "ترس از مرگ" است. ترس از شکست، ترس از ناامیدی و ترس از نرسیدن به رویاهایمان شاید از خود شکست و ناامیدی  سنگین تر باشد.

برای من تجربه روزهای سخت نه در تمرین های روزانه سنگین خدمت سربازی در گردان تکاور و نه در روزهای سخت ناامیدی از گرفتن ویزا که سال های قبل تر از آن و زمانی شکل گرفت که شروع به پیش بینی آینده و وقایعی کردم که شاید برایم تلخ باشند. روزهایی که از تحصیل در ایران ناامید شدم و تصمیم به ادامه تحصیل در خارج از ایران گرفتم. از آن زمان همواره در مدل ذهنی ام سعی کرده ام روزهایی را تصور کنم که دریابم به هیچ کدام از اهدافم نمی رسم. در این صورت نقشه جایگزینم چه خواهد بود؟ درست است که در طی چند سال اخیر این دیدگاه به تدریج رشد کرده و بالغ تر شده است، اما هنوز هم فکر کردن به شکست های آینده ملال آور است، نه به تلخی گذشته اما تلخی اش هنوز مزه می دهد.

مهم ترین درسی که من از تجربه شکست پیش از وقوع آن گرفته ام این بوده است که شکست و بیماری و ناامیدی و از دست دادن رؤیاها، همگی «گره های سرد» در کلاف زندگی ما هستند. گره های سرد را نمیتوان با هیستری و هیجان و شور و اشتیاق و رفتارهای گرم باز کرد. رفتارهای گرم مختص زمان هایی هستند که ذاتا گرم اند: لحظات دوست داشتن، دوست داشته شدن، دوستی، سرخوشی و خوش گذرانی در جمع. این لحظات نیازمند هیجان و انرژی و اشتیاق اند. گره های سرد زندگی اما باید با «دستان یخ زده» با آرام ترین سرعت ممکن و با سردترین لبخندها باز شوند.

با لبخندی بر لب و با حفظ آرامش کامل به استقبال «دادنامه دادگاه» علیه خود رفتن، با آرامش نشستن و آرام و منظم نفس کشیدن است که هر قاضی را به نفع شما وادار به رأی دادن می کند. زمانی که با آرامش کامل در برابر سخت ترین حمله های دادخواهی »تحمل و شکیبایی» نشان بدهید، با آرامش اتهامات را بنویسید و با لبخندی بر لب نظاره گر غلیان درونی تان باشید و در عین حال پرده ای از آرامش بر هیجان درونی تان بکشید، آنگاه میتوانید دادنامه خودتان را پیش ببرید و نتیجه بگیرید. رفتار سرد رفتار پیچیده تری است و رفتارهای پیچیده تر نشانگر تکامل ذهنی بیشتر فرد.

من از زندگی در بریتانیا تجربه بسیار جالبی آموخته ام. در این کشور قبل از ورود به هر محیطی اعم از آزمایشگاه و محیط اداری کار، افراد نیازمند ارزیابی خطرات، مشکلات و راهکارهای رفع مشکل هستند. نظیر آن چه که بعدا در بحث «مدیریت فرآیند» آموختم:پیش بینی همه ریسک ها و تعیین راهکارهای موجود برای رفع آن.

دلیل اصلی این پدیده یک فلسفه بسیار ساده است: «بروز رفتار سرد در مواجهه با ریسک» زیرا از پیش و در زمان آرامش تمامی ریسک ها ارزیابی شده و راهکارهای مؤثر رفع آن ها هم پیش بینی شده است و ما با مدل و وضعیت ذهنی آماده وارد بحران شده ایم. تصمیم گیری ما برای رفع مشکل پیش از وقوع آن بوده است و نه در زمان وقوع و زمان بروز رفتارهای گرم تحت تأثیر هورمون های هیجان آور و هیستریک.

--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: من در تجربه شکست و ناامیدی ام از تحصیل، زمانی که در جلسه اولیه «عملکرد نارضایت بخش» قرار گرفتم، همه رفتارها را حتی قبل از وقوع پیش بینی کرده بودم؛ با آرامش نشستم و با لبخندی بر لب نظاره گر شدم و اتهامات را نوشتم. با مؤدبانه ترین و سردترین واکنش ها جلسه را ترک گفتم و به مطالعه قوانین کار در آن کشور روی آوردم. متوجه شدم که برای اخراج اشخاص هم روند پیچیده و طولانی وجود دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. روندی که قانونا باید طی شود و طی نشده است و همین نکته بود که در برابر دادنامه هشت موردی، توانستم پنجاه و شش مورد خلاف آن با مدارک متقن بیاورم و عملکرد خود را صحیح جلوه دهم. مشخصا دادگاه هم به نفع من رأی داده است. آن روزها ناراحتی و غم و غصه من را هیچ کسی جز خلوت خودم ندید. شخصا فکر میکنم همین مورد باعث پیشبرد دادگاه به نفع من شده است.

نظرات 1 + ارسال نظر
hiwa چهارشنبه 20 مرداد 1395 ساعت 19:04

گره‌های سرد.
تعبیر و مفهوم آموزنده‌ای بود.
تا حالا اینطوری به مشکلات نگاه نکرده بودم.
مرسی یاور عزیز

پ.ن: و تبریک بابت رای دادگاه.

سلام و درود و تشکر از دیدارتان.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد