دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

برنامه ریزی برای سال جدید؟ - دست نوشته های یک احمق (ویرایش 0.1)

*** کلیه مطالب این نوشته در همه بخش های آن، صرفا بیانگر نظرات و تجربیات شخصی نویسنده اش می باشد و ممکن است حاوی کژتابی، کج فهمی و مملو از اشتباه باشد. نویسنده ضمن پذیرش حق نقد خوانندگانش، مایل است تأکید کند که این نوشته برآیند افکار، احساسات و نگرش امروزی نویسنده اش می باشد و ممکن است در آینده تغییر کند. از همین رو نویسنده مسئولیت این نوشته در آینده را نمی پذیرد. این نوشته قابلیت ارجاع به عنوان رفرنس را ندارد.***


یکی از دوستان خواننده ضمن اظهار لطف در ارسال پیام، سؤالی پرسیده اند که لازم دانستم برای نزدیک شدن به پاسخش چند سطری بنویسم. سؤال اصلی این دوستمان این بود که در سال جدید «چگونه برنامه ریزی کنم که همانند سال های قبل ناموفق و بی انگیزه نباشم؟» ضمنا تأکید کرده اند که شرایط ایشان نامناسب است.

برای پاسخ به این سؤال لازم است قدری در ابتدا حاشیه بروم:


نخست این که نو شدن و جوان شدن طبیعت و آمدن بهار و تغییرات فصلی و نوروز و... ما را عمدتا به این نتیجه می رساند که میتوان همزمان با این تغییرات گام های مهمی برداشت و تغییر کرد. بسیاری از ما چند روز مانده به تحویل سال نو، برنامه های متعددی می ریزیم، روی تک تکشان فکر میکنیم و با جدیت از روز اول فروردین آن ها را به اجرا می گذاریم. در بهترین حالت این برنامه ریزی نمیتواند بیشتر از «سه ماه» پیش برود. در نهایت زندگی دوباره به روند«روزمره» خودش باز میگردد و بیشتر اهداف ما را ناقص می گذارد و این چرخه شاید در هر هفته، در هر ماه یا هر سال دوباره برایمان تکرار شود. 


دوم این که تغییر کردن قبل از سبک زندگی یا پیروی از دستورات و روش های خاص، ابتدا باید «درون ذهن» آغاز گردد. برای من همواره تصمیم تغییر مانند بسیاری از دیگران وجود داشته است؛ اما با یک تفاوت مهم. تغییرات بلند مدت و بطئی و تغییراتی که نتیجه شان شاید ده سال آینده آشکار شود. برای مثال سال اول دوره کارشناسی ارشد تصمیم به اپلای در دانشگاه های خارجی گرفتم. سه سال دوره کارشناسی ارشد و سپس دو سال خدمت سربازی و نهایتا با تکمیل اطلاعات و داده ها و ایجاد شرایط و پیش زمینه ها و البته با کمک مالی خانواده (برای خروج از کشور و آزمون زبان و ویزا نیاز به مبالغی هست که طبیعتا در ابتدای زندگی قادر به تهیه آن در یک سال نبوده ام) پذیرش گرفتم و به لندن نقل مکان کردم. 


سوم این که در نظام طبیعت همه چیز همواره به همین صورت وجود داشته است، زمین بیش از 4 میلیارد سال است که در حال گردش به دور خورشید است و هر یک سال یکبار چهار فصل در آن تکرار شده اند. هیچ ارتباط مشخص و محکمی بین برگزاری مراسم آیینی و پیشرفت روند طبیعی طبیعت وجود ندارد. در واقع بیشتر از هر چیز «نوروز» و مراسم مشابه نوعی تسکین درونی انسانی است به این که روزهای بهتر در راه اند و با تغییرات میتوان تغییر کرد و بهتر شد. همین تلقی نادرست شاید یکی از دلایل اصلی «برنامه زدگی» ماه های بعدی باشد. 


چگونه برنامه ریزی کنم؟

1. برای این برای سال نو «برنامه ریزی خوبی» داشته باشید، اصلا «برنامه ریزی» نکنید.  

برنامه ریزی در ایام مشخص نتیجه مشخصی به دنبال نداشته است، حداقل برای من. بنابراین من هرگز مبدا برنامه ریزی را در هیچ روز خاصی از تقویم قرار نداده ام و نمی دهم. حتی شروع  وپایان هفته. همه این ها «قراردادهایی بین ما انسان ها» هستند و صرفا قرار نیست به پیشبرد برنامه ریزی ما کمک کنند.


2. اهداف جزیی و خرد در مقابل اهداف بزرگ تر

می گویند «سنگ بزرگ نشانه نزدن است» در مورد برنامه ریزی من به شدت با این ضرب المثل موافقم. هر چقدر هدف تان را بزرگ تر و دست نیافتنی تر و کلی تر ترسیم کنید، دسترسی به آن سخت تر می شود. به یک دلیل بسیار ساده ما به فاکتورهایی نظیر «موفقیت» یا «خوشبختی» نمی رسیم. چون اساسا هیچ تعریفی از آن ها به صورت جزیی و آبجکتیو وجود ندارد. خوشبختی ما شاید در لذت بردن از یک روز آفتابی باشد یا در داشتن آخرین مدل ماشین بی.ام. دبلیو یا اصلا در داشتن بزرگترین کتابخانه دنیا یا حس لذت از داغی یک چای در یک روز بسیار سرد. به راستی خوشبختی چه تعریف و مفهومی دارد؟ و مهم تر از آن چه راهی باید برای پیمودنش طی شود و چه فاکتوری برای کنترل و ارزیابی آن در دست داریم؟ در واقع نه. برای همین منظور این که من دوست دارم موفق باشم، در مفهوم برنامه ریزی باید به اهداف خرد، جزیی و قابل تعریف تقسیم شده باشد. 

برای مثال من برای موفقیت در آموزش زبان آلمانی برنامه زیر را تنظیم میکنم:

- هدف اصلی: یادگیری و تسلط بر زبان آلمانی تا حد درک فلسفه آکادمیک به آن زبان.

- هدف جزیی تر: یادگیری سه هزار لغت آلمانی 

- راه دسترسی به این هدف: خواندن و مرور روزی بیست واژه آلمانی با نرم افزار Memrise ، استفاده از فلش کارت های مربوطه

- مدت زمان: یک سال 

- راه کار کنترلی: آزمون های آن لاین واژگان آلمانی در اینترنت یا آزمون های تعیین سطح آنلاین.


با این برنامه ریزی، تا سال آینده اگر نتوانستم به هدفم برسم، میتوانم جزء به جزء برنامه ام را بازنگری و اصلاح کنم. اما وقتی میگویم میخواهم زبان آلمانی بیاموزم، در واقع یک مفهوم بسیار سنگین و غیر قابل لمس را برای خودم تعریف میکنم که هرگز قابل دسترسی نیست. 


برای داشتن تصویری بهتر از این مفهوم «چرخ و فلک» را در نظر بگیرید. 

زمانی که در مدارس یا باشگاه های ژیمناستیک به شما حرکت های آکروباتیک ساده ای نظیر «چرخ و فلک» می آموزند، شما در واقع فقط با یک مفهوم انتزاعی روبرو نیستید، چرخ و فلک یک کلمه و یک حرکت است، اما در مراحل مختلف صورت می گیرد: بالا بردن دست ها، بلند شدن روی پنجه پا، خم شدن، گذاشتن دست ها به زمین، انتقال وزن از پاها به دست ها، حرکت کمر، قرار گرفتن پاها روی زمین، انتقال دوباره وزن از دست ها به پا و نهایتا صاف شدن کمر. 

همه این مراحل را یک جا در قالب یک حرکت می بینیم. اما با دانستن مراحل آن شاید بتوان نقطه ضعف و قوت را پیدا و تقویتش کرد. اگر بتوانیم هدف را به این صورت «خرد» کنیم، قطعا برای رسیدن به هدف اصلی، یک تصویر و یک پازل داریم که قطعات گمشده کوچک تری دارد و به تدریج ساخته می شود تا تصویر بزرگ تر کامل گردد.


3. مسیر زندگی و دورنمای هدف

اگر قرار است برای اهداف کوتاه مدت برنامه ریزی کنید، به نظر من اساسا بهتراست برنامه ریزی نکنید. برنامه ریزی های کوتاه مدت باعث می شوند تمامی وقت و انرژی ما در کوتاه مدت صرف رسیدن به یک هدف گردند و بعد از آن دیگر توان ادامه مسیر را نداشته باشیم. برنامه کوتاه مدت شما باید در تطابق با برنامه های بلند مدتتان باشد. برای مثال من تصمیم دارم در سی سال آینده یک مرکز پژوهشی تأسیس کنم یا روی موضوع خاصی متمرکز شوم. برای این منظور تا سی سال آینده هر مسیر فرعی که در پیش بگیرم، نباید مرا از منظور اصلی و هدف اصلی ام دورتر کند. ممکن است این مسیرهای فرعی شامل آموزش زبان های مختلف، نرم افزارهای مختلف و یا زبان های برنامه نویسی باشند، اما باید دقت داشته باشم که بعد از آموزش، بتوانم دوباره آن ها را در جهت دسترسی به هدف اصلی ام به کار گیرم. 


«این نوشته در آینده باز هم تکمیل تر خواهد شد.»



ارغوان 

این چه رازی است که هر بار بهار

با عزای دل ما می آید؟

و زمین از خون پرستوها رنگین است

وین چنین بر جگر سوختگان

داغ بر داغ می افزاید؟

ارغوان

پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر

و از سواران خرامنده خورشید بپرس

کی بر این دره غم می گذرند؟


نظرات 2 + ارسال نظر
مصطفی شنبه 8 خرداد 1395 ساعت 00:42

سلام آقای مشیر فر عزیز
نوشته های شما برای من بسیار پر بار هستند ؛ با تشکر از شما .
میخواستم قسمتهای دیگر و ادامه این موضوع را تقاضا کنم .

سلام و تشکر از لطف شما.

در حال حاضر در حال نوشتن مطالب دیگری هستم، اما آن موضوع را هم جایی یادداشت می کنم که درباره اش فکر کنم. راستش را بخواهید همه دانسته های من از «برنامه ریزی» در این نوشته خلاصه می شوند و اگر قرار است فصل هایی به آن افزوده شود، حداقل باید به من اجازه دهید اندک زمانی را به مطالعه و بررسی اختصاص دهم تا بتوانم دوباره در آن موضوع بنویسم.

مهدی طاهری دوشنبه 9 فروردین 1395 ساعت 17:04 http://mathasladder.blogsky.com/

با تشکر از شما
بحثهایی هم که تو سایت کورا شده شاید بتونه مفید باشه،
https://www.quora.com/I-want-to-learn-5-different-things-programming-guitar-math-etc-this-year-What-is-the-best-way-to-create-a-learning-plan

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد