دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.
دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

دست نوشته های یک دیوانه - یاور مشیرفر

در این وبلاگ شما دست نوشته های شخصی را می خوانید که خودش را یک «دیوانه تمام عیار» میداند. هر گونه انتشار این مطالب در هر جایی، بدون اجازه یا با اجازه از مؤلف، موجبات خوشحالی نویسنده را فراهم می آورد.

سم زدایی شبکه های اجتماعی

مدت های مدیدی بود که دوست داشتم در مورد شبکه های اجتماعی و کارکردشان در ایران چیزی بنویسم. همیشه قلم در دستم نمی چرخید، جملات و اصطلاحات و عبارات همواره کژتابی داشتند یا به حد کافی رسا نبودند یا اصلا مسئله را توضیح نمی دادند. 

اکنون که در دهمین روز خروج خودخواسته و به اصطلاح «سم زدایی» شبکه های اجتماعی هستم، کم کم متوجه میشوم که مهم ترین عامل آن نارسایی ها، حضور در شبکه مجازی و نوشتن از آن است که همزمان نمیتواند امکان پذیر شود. متوجه شده ام که زمان بندی در زندگی با کاستن اختیاری از «سرعت بالای» زندگی میسر می شود و اساسا شاید شبکه اجتماعی هر چیزی باشد جز اجتماعی بودن. 


و شاید بپرسیم چرا؟ خب دلیلش هم اکنون برای من روشن شده است. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که اساسا اطلاق نام «جامعه» نه در شکل Society و نه در شکل Community برایش قابل تعریف نیست. ما واحدهای ذره ای شده ای از یک اجتماع انسانی عظیم هستیم که ارتباط بیرونی و اجتماعی مان با همدیگر فقط با زندگی در کنار همدیگر و اساسا بدون داشتن حس تعلق به همدیگر صورت می پذیرد. در این واحدهای ذره ای شده، عمدتا تا زمانی که هر چیزی را خود شخص تجربه نکند و سود یا زیانی از آن متوجه اش نشود، آن مسئله برایش قابل درک نیست و ای بسا بعد از تجربه شخصی باز هم مقدار بسیار اندکی برای به اشتراک گذاشتن آن و پیشگیری از سقوط یا کمک به صعود دیگری داشته باشد. ما در اجتماع ایرانی بر اساس عواملی شاید نظیر ترس از جدا شدن یا درگیری با غول بی شاخ و دمی به نام «حرف مردم» همان طور بی بو و بی خاصیت و محو در متن جامعه می آییم و میرویم و عمدتا مطلبی برای افزودن به طومار تجربیات مفید بشری از خود نداریم. در واقع ما در درون خود با دیوارهای بلند و غیر قابل نفوذ زندگی می کنیم. در چنین شرایطی ما به شبکه هایی وارد شده ایم که اساسا «خانه های شیشه ای» هستند و همه کس می توانند و مجازند و شاید ما خود می خواهیم که به سمت خانه شیشه ای ما سنگ پرتاب کنند. در این اجتماع پر سرعت مجازی، چنان به معرفی تجربیات گاها نداشته مشغولیم که زندگی در خارج از آن یادمان می رود.


اکنون که در حالت سم زدایی شبکه های اجتماعی هستم میتوانم ارزش واقعی ارتباط سالم و درست را تجربه کنم. ارتباطی که راه علاج دلتنگی اش نوشتن روی دیوار دوست یا توئیتی سرد و مرده یا استیکری در تلگرام نیست، بلکه تماس گرفتن و شنیدن صداست یا رو در رو شدن و کلمه به کلمه از دوستی بلعیدن. پیامی است که با احساس نوشته می شود و نه برای همه که ببیند و لایک کنند که برای یک نفر فرستاده می شود که ببیند و حس کند. تفاوت بسیار زیادی میتوان برای این نوشتن برای لایک دیگران و نوشتن برای حس شخص مقابل قائل شد. تفاوتی که تنها ناشی از احساسش هم نیست، بلکه ناشی از شناخت روشی صحیح برای اجتماعی بودن و زندگی کردن است و نه زنده بودن و صرفا خط کشیدن روی وال دیگران برای دیگر نمایی و نشان دادن آن چیزی که نیستیم.


مایلم به جرئت اذعان کنم که هرگز مخالف ابزارهای تکنولوژی نبوده و نیستم و حتی شاید یکی از کسانی باشم که اپلیکشن های گوشی ام برایم از هر وسیله آموزشی دیگری ارزشمندتر باشند؛ اما قویا معتقدم، "بشر نباید تحت کنترل ابزارهایش باشد، ابزارهایش باید تحت کنترل بشر باشند و تا زمانی که میتوانیم، گهگاهی بهتر است کنترل را مستقیما دست خودمان بگیریم."



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد